از خانه ی تاریکم که رفتی

از خانه ی تاریکم که رفتی
سلام مرا ...
به پس کوچه های باریک آدمیت برسان .

در نهادِ گرسنه ی من طفلی است ...
که شیر خوارگی عاطفه را گره زده ...
به سنگینی نگاه بریده از جاذبه ی کهنسالان

صدای گامهایت می گویند
هنوز زنده ام ...
با مرور دستانی ، که غرورت را پس می زنند ...
تا پای مهرت را پیش بکشند
و تمام امیدم ...
آغوش بازِ تبسمِ چشمهای تو .
دیدگاه ها (۳)

"زن است دیگر جوری "عاشق" می شود که حس می کنیهیچگاه از کنارت ...

جام را بوسه زنان توبه شکستم امشبمژده ای باده کشان ! مژده که ...

کس نبود که فال قهوه ی مرا بگیردو نداند که تو محبوبِ منیکس نب...

تمام صدایت گمراهی ستمن به این گمراهی ایمان آورده اممن این گم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط