خودم نویس Nirvana wrote this note
#خودم_نویس #Nirvana_wrote_this_note
شاید مرگ بتواند چاره ای برای دردهای بی پایان باشد... شاید بتواند سیل اشک های بی وقفه را متوقف سازد . . .
شاید فقط اغوش مرگ بتواند خاطره روز های مصیبت زده را از ذهن پاک نماید..
این دل باید هرطور شده از آرزو های شیرین و بزرگ دست بکشد ! چه چیزی قادر به راضی کردن آن است؟
هیچ چیز ؛ اما خب ... مرگ ، بی هیچ چک و چانه ای در یک لحظه کوتاه رشته دل را از ارزو ها قطع می کند.. دیگر همه چیز تمام میشود.. ارزو ها در اعماق نیستی گم میشوند.. تمام چیز هایی که روزی برای داشتن آنها جان فدا می کرد امروز حتی خاکستری نیز از آنها باقی نمانده است..
او اینگونه راحت میشود..
از روزمرگی های پوچ و بیهوده !!!
از تکرار بی فایده روز های متوالی..
از لقمه نانی که با منت و تحقیر فرو می برد که به قول خودمان زهرمارش میشد ..
نه ! هر طور حساب کنم اینجا بهتر است. اینجا آدم نیازی به غذا ندارد ! ارزویی ندارد.. خواسته ای ندارد تا برای آن بجنگد ، زخمی شود ، تحقیر شود و درد بکشد..
اینجا همه چیز در ارامشی از جنس سکوت فرو رفته است... میتوانی با خیال راحت بدون نگرانی و ترس از دادن چیزی که دیگر نداری ، برای همیشه در خواب خود بمانی..
دیگر صدای پچ پچ های اعصاب خورد کننده خوابت را آشفته نمی کند..
دیگر دست کابوس سکانس های تلخ زندگی ات با گریه های خفه و زجه های رعشه آور از فضای عمیق و خلوت خوابت کوتاه میشود..
پس شاد باش ! بگذار وجودت بعد از سالها دست و پا زدن در آن دنیای عذاب اور اکنون بازنشسته شود.
چرا باور نمیکنی تو برای رسیدن به آن ارزو ها زیادی ضعیف بودی و آن ارزو ها برای وجود کوچک تو زیادی دست نیافتنی ؟
چنگال مرگ بود که تو را از آن هزارتوی نامتناهی بیرون کشید...
زندگی درمیان آن آدم ها تو را به هیچ جا نمی رساند. آنجا کسی دست افتاده ای را نمیگیرد !
بال هایت ها را قیچی میکنند. دست و پایت را زنجیر می بندند و آنگاه تلاشت را برای رهایی به سخره می گیرند. می گویند تلاش کن . تو آدم قوی و لایقی هستی. یک پیروزی بزرگ را برایت آرزومندیم . اما در واقعیت فقط دارند کار را برایمان سخت تر میکنند ! چون آن ها فقط یک مشت ادم ضعیف و بیمارند ! که در زندگی خود احساس پوچی و عقده میکنند .
کاش زمین از وجود آن ها پاک میشد.. الحق که نفرت انگیز ترین موجودات کره خاکی اند.!
حالا اینها به کنار.. همراهم می آیی یا نه ؟
شاید مرگ بتواند چاره ای برای دردهای بی پایان باشد... شاید بتواند سیل اشک های بی وقفه را متوقف سازد . . .
شاید فقط اغوش مرگ بتواند خاطره روز های مصیبت زده را از ذهن پاک نماید..
این دل باید هرطور شده از آرزو های شیرین و بزرگ دست بکشد ! چه چیزی قادر به راضی کردن آن است؟
هیچ چیز ؛ اما خب ... مرگ ، بی هیچ چک و چانه ای در یک لحظه کوتاه رشته دل را از ارزو ها قطع می کند.. دیگر همه چیز تمام میشود.. ارزو ها در اعماق نیستی گم میشوند.. تمام چیز هایی که روزی برای داشتن آنها جان فدا می کرد امروز حتی خاکستری نیز از آنها باقی نمانده است..
او اینگونه راحت میشود..
از روزمرگی های پوچ و بیهوده !!!
از تکرار بی فایده روز های متوالی..
از لقمه نانی که با منت و تحقیر فرو می برد که به قول خودمان زهرمارش میشد ..
نه ! هر طور حساب کنم اینجا بهتر است. اینجا آدم نیازی به غذا ندارد ! ارزویی ندارد.. خواسته ای ندارد تا برای آن بجنگد ، زخمی شود ، تحقیر شود و درد بکشد..
اینجا همه چیز در ارامشی از جنس سکوت فرو رفته است... میتوانی با خیال راحت بدون نگرانی و ترس از دادن چیزی که دیگر نداری ، برای همیشه در خواب خود بمانی..
دیگر صدای پچ پچ های اعصاب خورد کننده خوابت را آشفته نمی کند..
دیگر دست کابوس سکانس های تلخ زندگی ات با گریه های خفه و زجه های رعشه آور از فضای عمیق و خلوت خوابت کوتاه میشود..
پس شاد باش ! بگذار وجودت بعد از سالها دست و پا زدن در آن دنیای عذاب اور اکنون بازنشسته شود.
چرا باور نمیکنی تو برای رسیدن به آن ارزو ها زیادی ضعیف بودی و آن ارزو ها برای وجود کوچک تو زیادی دست نیافتنی ؟
چنگال مرگ بود که تو را از آن هزارتوی نامتناهی بیرون کشید...
زندگی درمیان آن آدم ها تو را به هیچ جا نمی رساند. آنجا کسی دست افتاده ای را نمیگیرد !
بال هایت ها را قیچی میکنند. دست و پایت را زنجیر می بندند و آنگاه تلاشت را برای رهایی به سخره می گیرند. می گویند تلاش کن . تو آدم قوی و لایقی هستی. یک پیروزی بزرگ را برایت آرزومندیم . اما در واقعیت فقط دارند کار را برایمان سخت تر میکنند ! چون آن ها فقط یک مشت ادم ضعیف و بیمارند ! که در زندگی خود احساس پوچی و عقده میکنند .
کاش زمین از وجود آن ها پاک میشد.. الحق که نفرت انگیز ترین موجودات کره خاکی اند.!
حالا اینها به کنار.. همراهم می آیی یا نه ؟
۱۱.۹k
۱۰ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.