دانه دانه اشگ باران می زند بر پنجره

دانه دانه اشگِ باران می زند بر پنجره
همچو جمعی از سواران می زند بر پنجره

سوزِ سردیِ می کشد زوزه ولی دستی لطیف
با دو انگشتِ کناران می زند بر پنجره

غنچه ای در باد و باران گیر افتادست باز
مادرش از سبزه زاران می زند بر پنجره

از بخارِ فصلِ سرما شیشه هم یخ کرده است
قطره ای از صد هزاران می زند بر پنجره

هر چه گشتم هیچ کس را من ندیدم آنطرف
شاید انگشتِ بهاران می زند بر پنجره
دیدگاه ها (۴)

کپشن خاص یادت هستپنج شنبه شب هامن و پسرمان سر تخت خوابو تمام...

تو می خندی و تصویر از لبت را قاب می گیرم از آن کنج لبانت بوس...

درگیر توام بانو ،از چشم نیندازمچشمان تو را عمری است من قافیه...

اَلا ای مَه لقا، مثالِ شاخِ شمشادیتو شورانگیز و زیبایی به طن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط