دانه دانه اشگ باران می زند بر پنجره
دانه دانه اشگِ باران می زند بر پنجره
همچو جمعی از سواران می زند بر پنجره
سوزِ سردیِ می کشد زوزه ولی دستی لطیف
با دو انگشتِ کناران می زند بر پنجره
غنچه ای در باد و باران گیر افتادست باز
مادرش از سبزه زاران می زند بر پنجره
از بخارِ فصلِ سرما شیشه هم یخ کرده است
قطره ای از صد هزاران می زند بر پنجره
هر چه گشتم هیچ کس را من ندیدم آنطرف
شاید انگشتِ بهاران می زند بر پنجره
همچو جمعی از سواران می زند بر پنجره
سوزِ سردیِ می کشد زوزه ولی دستی لطیف
با دو انگشتِ کناران می زند بر پنجره
غنچه ای در باد و باران گیر افتادست باز
مادرش از سبزه زاران می زند بر پنجره
از بخارِ فصلِ سرما شیشه هم یخ کرده است
قطره ای از صد هزاران می زند بر پنجره
هر چه گشتم هیچ کس را من ندیدم آنطرف
شاید انگشتِ بهاران می زند بر پنجره
- ۷۷۲
- ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط