شمارمو فقط داشت زنگو اس نمیزد

"5" شمارمو فقط داشت. زنگو اس نمیزد.
واسه کنفرانسا باید گروه انتخاب میکردیم. هیچ گروهی رو خودم انتخاب نکردم. همشو اولین نفر نمکدون پامیشد اسم خودشو منو 2تا دختر دیگرو میداد. ولی خب بدم نشد، هیچوقت هیچ کاری نکردم، همشو نمکدون انجام داد و من نمره گرفتم.
دانشگام کرج بود و با خودم خوراکی میبردم، کیک یا بیسکوییت. با اون یکی دوستش مظلومانه نشستن جلومو منم خوراکیمو دادم ب اونا.
از فرداش نمیدونم چرا ولی واسه اونام خوراکی میبردم!!!
دیگه مث هفته های اول بی تفاوت نبودم. نگاهای نمکدون منظوردار بود. کاراش واسم عادی نبود.
اول بسملا جزوه گرفتنام شورو شد!
هروز بیکار میشست غروب خونه رفتنی وایمیساد جزوه میخاستو میگف واسه تو خوش خطه دخترای دیگه تندو بدخط نوشتن.
وقتی جزورو برمیگردوند برام شعر نوشته بود.
یادمه یبار عکس قلب قفل خورده کشیدم(مد بود😂 ) نوشتم ورود بیگانه ممنوع. فرداش زیر قلب نوشته بود بلخره قفلشو باز میکنم تاریخم زده بود!!!
یبارم کلی گشتم یه شعر ک حرف دلم باشه پیدا کردمو تو جزوم نوشتم، عاشق مشیری بودم:
از این عشق حذر کن!
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا، که دلت با دگران است.
اونم بقیشو پیدا کردو نوشت حذر از عشق؟ ندانم!
سفر از پیش تو، هرگز نتوانم....
هر راهیو ب روم میبست...
کلاسای زبان میومد و ج تمرینارو تو کتابم می نوشت واسم.
بعده کاراش پسرا نیگا من میکردنو میخندیدن، دخترا پچ پچ میکردنو دوستای خودم تو گوشم میخوندن ک عاشقت شده. این سره زبون افتادنا منو زجر میداد...

ادامه دارد...

#عاشقانه_های_مژگان
دیدگاه ها (۴۳)

صب ک از خاب پاشم زندگیم یه رنگو بوی دیگه داره...!نه ک عاشق ش...

"6" یه ماه از دانشگا میگذشت ک وقت ناهار تو سلف اومد بم گف بی...

می ترسم روزی دگر نتوانم بنویسم و دفترهایم خالی بمانند وحرفها...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط