p16
من:نه تو نیاز نیست عذرخواهی کنی تو حق داشتی هواسان:بیا اینجا عشقم رفتم رو تخت سرمو برد تو گردنش دستمو به کمرش مالیدم گردنشو بوسیدم و بغلش کردم من:زندگیه منی هواسان:توهم زندگیه منی نگاش کردم لبامو رو لبایه نرم خوشمزش گذاشتم و چندتا مک کوچولو زدم لباشو میخوردم دستش که دور گردنم بود رو کشید رو پشت کمرم و با اون دستش که زیر کمرم بود لباسمو گرفت جدا شدم ازش و باز سرمو تو گردنش بردم گذاشتم رو شونش همونطور که گفتم حس آرامش داشت ضربان قلبم رفت بالا قبل اون حس میکردم قلب ندارم و یه روح تویه جسم سردم ولی وقتی اون اومد فهمیدم قلب دارم وگرنه عاشق نمیشدم اونم در این حد که نتونم یه لحظم دوریشو یا نبودنش کنارمو تحمل کنم حتی یه دقیقه هم نمی تونم پس باید خوب مراقبش باشم من:عاشقتم دیدم حرفی نزد نگاش کردم خواب بود لبخند زدم و دوباره سرمو رو شونش گذاشتم و چشمام گرم شد و خوابیدم با حس نوازش دستایه نرمی رو موهام چشمامو باز کردم ولی نخواستم بفهمه بیدارم هواسان:تنها خانوادم یعنی میشه تا آخر باهم باشیم چون طاقت از دست دادن یکی دیگه رو ندارم حس کردم داره گریه میکنه رفتم جلو صورتش هواسان:جونگ کوک بیدار بودی اشکاشو با انگوشت شصتم پاک کردم من:گریه نکن من قولمو بهت دادم نگران نباش
۳۵.۲k
۰۳ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.