عشق را نمیشود تعریف کرد

عشق را نمی‌شود تعریف کرد
به هر تعریفی که از عشق برسی،
زمین و زمان دست به دست هم می‌دهند تا به تو ثابت کنند که عشق آن چیزی نیست که تو فکرش را می‌کرده‌ای
به تعداد آدم‌های عاشق
و به تعداد عشق‌هایی که آدم‌های عاشق تجربه‌ کرده‌اند،
تعریف وجود دارد از "عشق"

یک وقتی تو اگر خودت را زیر پا بگذاری و فدای معشوق کنی، عاشقی
یک وقتی اگر خودت را خط نزنی و خودت بمانی و بگذاری جهان حول محور تو بچرخد و تو را همانطور که هستی دوست بدارند و آدم‌ها را همانطور که هستند دوست بداری عاشقی
خیلی نمی‌شود دنبال تعریف عشق لا‌به‌لای کلمه‌ها گشت
باید زندگی‌اش کرد
باید با عشق خندید و برایش گریست
باید دردش را کشید
باید برایش شعر خواند و آواز
باید هوایش را داشت
باید بغلش کرد
باید عشق را بوسید
عشق همین است
همان حسی و حالی که هر لحظه ممکن است از دل تو بگذرد
که شاید کلمه‌ای نشود برای توصیفش پیدا کرد

که شاید اصلا احساسات محتاج کلمه نیستند
که کلمات محتاج احساساتند و التماس می‌کنند که همه چیز را تعریف کنند...
دیدگاه ها (۱)

به بهانه روز مادر میخوام بنویسم از مادرها و مادری.از اینکه م...

روزی برای دیدنم به خواب هایت التماس خواهی کرد...

وقتی میگویم دوستت دارم منظورم این نیست که تو هر جور باشی با ...

احساس نباید از رابطه پیشی بگیرد و جلوتر برود"شما" به "تو" نر...

از چه می هراسی ای انسان!

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

آدم همیشه از اون چیزی که داره... بیشتر می خواد...به هفته‌ای ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط