"عشق مافیایی من "
"عشق مافیایی من "
Part70
با انگشت شصتم اشکاشو پاک کردم و عصبی گفتم
+نریز اشکاتو لعنتی اگه میدونستم اینجوری گریه می کنی نمیگفتم بهت!
سرشو انداخت پایین و هق هق کرد
عصبی دستمو زیر چونش گذاشتم و سرشو بلند کردم خواستم سرش داد بزنم که
با دیدن چشای اشکیش انگار وجودمو به آتیش کشوندن
دستمو به بازوش بند کردمو و جسم کوچولوشو تو آغوشم کشیدم
انگار که منتظر همین حرکت من باشه زود دستاشو دورم حلقه کردو سرش رو سینم گذاشت و هق هق کرد
با دستم کمرشو نوازش کردم
چند دیقه بعد که دیگه گریه نمیکرد اروم از بغلم بیرون کشیدمش و به چهرش خیره شدم
تک تک اجزای صورتشو از نظر گذروندم
+ات یه سوالی میپرسم نترس و راستشو بگو بهم!
با صدای گرفته ای که به خاطر گریه بود گفت
_چه سوالی؟
موهاشو پشت گوشش دادم و گفتم
+این گریه اَلانِت به خاطر ازدواجه؟...یعنی اینقدر از من بدت میاد؟
سرشو انداخت پایین و سرشو به طرفین تکون داد
_نه من از شما بدم نمیاد این گره الانمم
سرشو بلند کرد و خیره چشام ادامه داد
_به خاطر اینه که دلم برا بابام تنگه وگرنه...من شما رو...چیزه منظورم اینه شما خیلی خوبید
خندیدم و موهاشو نوازش کردم
+خوبه
شیطون نگاش کردمو گفتم
+ولی من فهمیدم حرفتو عوض کردیااا
خجالت زده لبخندی زد
به طرفش خم شدمو گوشه لبشو بوسه کوتاهی زدم
لبامو به سمت لاله گوشش بردم
+میدونستی خیلی خاصی برام!
بعد لاله گوشمو گاز کوچیکی زدم که اخ کوچیکی گفت
ازش فاصله گرفتم
که با چهره سرخ شده ش مواجه شدم دستی به گونه های گلگونش کشیدم و با خنده گفتم
+حیف که کار واجبی تو شرکت دارم وگرنه میموندمو یه لقمه چپت میکردم!
Part70
با انگشت شصتم اشکاشو پاک کردم و عصبی گفتم
+نریز اشکاتو لعنتی اگه میدونستم اینجوری گریه می کنی نمیگفتم بهت!
سرشو انداخت پایین و هق هق کرد
عصبی دستمو زیر چونش گذاشتم و سرشو بلند کردم خواستم سرش داد بزنم که
با دیدن چشای اشکیش انگار وجودمو به آتیش کشوندن
دستمو به بازوش بند کردمو و جسم کوچولوشو تو آغوشم کشیدم
انگار که منتظر همین حرکت من باشه زود دستاشو دورم حلقه کردو سرش رو سینم گذاشت و هق هق کرد
با دستم کمرشو نوازش کردم
چند دیقه بعد که دیگه گریه نمیکرد اروم از بغلم بیرون کشیدمش و به چهرش خیره شدم
تک تک اجزای صورتشو از نظر گذروندم
+ات یه سوالی میپرسم نترس و راستشو بگو بهم!
با صدای گرفته ای که به خاطر گریه بود گفت
_چه سوالی؟
موهاشو پشت گوشش دادم و گفتم
+این گریه اَلانِت به خاطر ازدواجه؟...یعنی اینقدر از من بدت میاد؟
سرشو انداخت پایین و سرشو به طرفین تکون داد
_نه من از شما بدم نمیاد این گره الانمم
سرشو بلند کرد و خیره چشام ادامه داد
_به خاطر اینه که دلم برا بابام تنگه وگرنه...من شما رو...چیزه منظورم اینه شما خیلی خوبید
خندیدم و موهاشو نوازش کردم
+خوبه
شیطون نگاش کردمو گفتم
+ولی من فهمیدم حرفتو عوض کردیااا
خجالت زده لبخندی زد
به طرفش خم شدمو گوشه لبشو بوسه کوتاهی زدم
لبامو به سمت لاله گوشش بردم
+میدونستی خیلی خاصی برام!
بعد لاله گوشمو گاز کوچیکی زدم که اخ کوچیکی گفت
ازش فاصله گرفتم
که با چهره سرخ شده ش مواجه شدم دستی به گونه های گلگونش کشیدم و با خنده گفتم
+حیف که کار واجبی تو شرکت دارم وگرنه میموندمو یه لقمه چپت میکردم!
۲.۴k
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.