شاخهی عشق را شکستم

‌شاخه‌ی عشق را شکستم
آن را در خاک دفن کردم
و ديدم که
باغم گل‌ کرده‌ است

کسی نمی تواند عشق را بکشد
اگر در خاک دفنش کنی
دوباره می‌رويد
اگر پرتابش کنی به آسمان
بال‌هايی از برگ در می‌آورد
و در آب می افتد
با جوی ها می درخشد
و غوطه‌ور در آب
برق می ‌زند

خواستم آن را در دلم دفن کنم
ولي دلم خانه‌ ی عشق بود
درهای خود را باز کرد
و آن را احاطه کرد با آواز از ديواری تا ديواری
دلم بر نوک انگشتانم می‌رقصيد

عشقم را در سرم دفن کردم
و مردم پرسيدند
چرا سرم گل داده‌ است
چرا چشم هايم مثل ستاره‌ها می‌درخشند
و چرا لبهايم از صبح روشن‌ترند

می خواستم اين عشق را تکه‌تکه کنم
ولی نرم و سيال بود
دور دستم پيچيد
و دست‌هايم در عشق به دام افتادند
حالا مردم می ‌پرسند که من زندانی کيستم


#هالینا_پوشویاتوسکا
#ترجمه_محسن_عمادی


دیدگاه ها (۸)

‌بانوبانوی آتش و گل سرخبانوبانوی بارانیبیا و یاس ها را بر پی...

‌أنا يقتلنی الحضور الباهت الذی يشبه العدم..مرا حضوری که شبیه...

گفتم لب تو را که دل من تو برده‌ایگفتا کدام دل چه نشان کی کجا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط