آمدی اما نفهمیدم تمنای تو را
آمدی اما نفهمیدم تمنای تو را
حیرتی دارم چو میخوانم غزلهای تو را
آن دوچشم مهربانت حرفها دارد ولی
کاشکی من بوسه میدادم سراپای تو را
آمدی در بازوان پرتوانت گم شوم
ای دریغا من نفهمیدم تقاضای تو را
آمدی یک بوسه دادی بعد از آن بوسه هنوز
هیچ کس هرگز نمی گیرد دگر جای تو را
آمدی تا از نیاز خود سخن گویی ولی
سعی کردم کم کنم امواج غوغای تو را
حیرتی دارم چو میخوانم غزلهای تو را
آن دوچشم مهربانت حرفها دارد ولی
کاشکی من بوسه میدادم سراپای تو را
آمدی در بازوان پرتوانت گم شوم
ای دریغا من نفهمیدم تقاضای تو را
آمدی یک بوسه دادی بعد از آن بوسه هنوز
هیچ کس هرگز نمی گیرد دگر جای تو را
آمدی تا از نیاز خود سخن گویی ولی
سعی کردم کم کنم امواج غوغای تو را
۱.۹k
۰۳ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.