سرگرم پشت سر گذاشتن چهار فصل زندگی ام بودم که دست حادثه ا

سرگرم پشت سر گذاشتن چهار فصل زندگی ام بودم که دست حادثه ای مرا
به فصل_پنجم زندگی برد
و دعوتم کرد
به کارناوال آتیش بازی واژه ها
و رقصاندن دردها
و نوشتن از ای کاش ها
یادم نمیرود
من همیشه آرزوی مهاجرت داشتم
مهاجرت از خویشتن خویش
و حالا من در این فصل
هر روز
از این رویا به رویایی دیگر در سفرم
گاهی سرشار
گاهی دلتنگ .... #زهره_رفیعی
دیدگاه ها (۲)

... جنگلی سبزم ولی کم کم کویرم می کنیمن میانسالم، تو داری زو...

نشستم روی ساحل، حال دریا را نمیدانم!من این پایینم و قانون با...

‌ رفته ای، عطرت ولی در خانه ام جا مانده استیک نفر دور از تو ...

از خانه بیرون می زنم اما کجا امشبشاید تو می خواهی مرا در کوچ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط