Monster in the forest
Monster in the forest
فصل 2 پارت 9
ا.ت: عه راست میگی..
جونگ کوک: چرا انقدر گیجی😄
ا.ت: خودت گیجی😑
جونگ کوک: میدونستی وقتی انقدر گیج بازی در میاری چقدر بامزه میشی؟😄
ا.ت: خب...این الان یه تعریف بود؟
جونگ کوک: هر چی دلت خواست میتونی حسابش کنی
جین: یاااا موندین اینجا ور میزنین؟؟ بیاین بریم دیگه
تهیونگ: ای بابا جین هیونگ چرا انقدر عجله داری؟
جین: میخوام زودتر جیمین و جیهوپ رو پیدا کنیم خیلی زووود!!
ا.ت: فکر میکردم منم که بیشتر از همه برای پیدا کردن اعضا عجله دارم😐
یونگی: اگه قرار بود حرف بزنین اصن چرا منو بیدار کردین😔(بچم ناراحت شد🥲)
ا.ت: عهههه بدویین جمع کنین بریم خب!!
(مدتی بعد{توی جنگل})
جونگ کوک: ا.ت..
ا.ت:.........
جونگ کوک: ا.ت....ا.ت ا.ت...*عربده* ا.ت!!!!!
ا.ت: ها؟
جونگ کوک: ها و درد...معلوم هست کجایی؟
ا.ت: همینجام
جونگ کوک: جسمت اینجاس خودت معلوم نیست کجایی یجوری رفتی توی فکر انگار داری مسئله ریاضی حل میکنی😐
ا.ت: از مسئله ریاضی هم سخت تر..
جونگ کوک: چی شده؟
ا.ت: هیچی..
جونگ کوک: بهم بگو..
ا.ت:*چشماشو ریز میکنه* مسئله شخصیه😁
جونگ کوک: آهان😐
ا.ت: جونگ کوک
جونگ کوک: بله؟
ا.ت: چند وقتیه راحت نمیخوابم...احساس میکنم توی خوابم چیز عجیبی میبینم ولی هیچوقت یادم نمیمونه چی دیدم...ولی هر دفعه یذره برام معلوم تر میشه...چیز عجیبیه؟
جونگ کوک: شاید بخاطر اینه که ذهنت درگیره...خیلی از خوابارو ممکنه یادت بیاد چیز عجیبی نیست
ا.ت: ولی هر دفعه احساس بدی دارم...یکم برام ترسناکه..
جونگ کوک: شاید کابوس دیدی
ا.ت: یه کابوس پشت سر هم؟
جونگ کوک: خب عادیه ممکنه همچین اتفاقی بیوفته
ا.ت: اوهوم..
.............
ا.ت:*با پرویی😐* باورم نمیشه گفتم تو از بقیه باهوش تر بنظر میای گفتمت که یه راه حلی برام پیدا کنی😑
جونگ کوک: من شاید درباره ی جنگل بدونم ولی تعبیر خواب خو بلد نیستم!!😑
ا.ت: یکی اینجا تعبیر خواب بلد نیست؟!
جونگ کوک: وایسا اصن ببینم بخاطر این بود دو ساعت توی فکر بودی؟
ا.ت: نه اون برای یه چیز دیگه بود..
جونگ کوک: آهان پس به تفکرات بیشمارت ادامه بده انقدر هم حرف نزن😐
ا.ت: از همدردی ممنون😐
جونگ کوک: خواهش میکنم😌
ا.ت: ایییش😒 از این به بعد اصن مشکلاتمو به تو نمیگم اصلا هم صحبت خوبی نیستی😑
جونگ کوک: خب بهتر اتفاقا خوشحال میشم از دست ور زدنت راحت بشم😒
ا.ت:*ازش فاصله میگیره و میره پیش نامجون* این چرا اینطوری رفتار میکنه؟
نامجون: خب شاید اعصاب نداره چون خودش حرف دلشو به کسی نمیتونه بزنه
ا.ت: خب چرا نمیتونه بره با یه کسی حرف بزنه؟
نامجون: مثلا با کی؟
ا.ت: من...من اینجا خرما خو نیستم
نامجون:*میخنده* خودت چطوری؟ اینطور که میبینم خیلی با خودت فکر میکنی نیاز نداری به کسی بگی؟
ا.ت: هعی...به کی بگم؟
نامجون:*دستشو میزاره روی شونش* هر وقت نیاز داشتی با کسی حرف بزنی من برای شنیدن حرفات آمادم..
ا.ت:*لبخند*
ا.ت: ولی نامجون شی واقعا باید پسرت رو ادب کنی😄
نامجون: 😂😂😂
جین:*به آنها میپیوندد* جونگ کوک بهت چی گفته؟
ا.ت:*لب زیریش رو میاره جلو* منو اذیت کرده🥺
جین: چیکارت کرده؟
ا.ت: بهم حرف بد میزنه🥺
جین:(در نقش خود بسیار عالی بازی میکند)*عربده*جئووووون جووووننننگ کوووووک!!!!!!
جونگ کوک:*زره ترک میشه بدبخت* بله جیه؟
جین: ا.ت رو اذیت میکنی آره؟ پسر بد این چه کاریه با دختر مردم میکنی؟!
جونگ کوک: من چیکارش کردم؟؟
جین: بهش حرف بد میزنی؟؟!
جونگ کوک: من کاری نکردم!
یونگی: شما ها چتونه؟😐
تهیونگ:*دستش رو به پیشونیش به نشانه تاسف میکشه*
جین: جونگ کوک چرا ا.ت رو اذیت کردی؟؟
جونگ کوک: میگم من کاری نکردم درباره ی چی داری حرف میزنی؟
جین: همین الان ازش معذرت خواهی میکنی!
جونگ کوک: برای کاری که نکردم؟
جین: الان!
ا.ت: سرم درد میکنه..
یونگی:*نگران* چیشدی؟
ا.ت: نمیدونم...خوابم میاد..
نامجون: خیلی اذیتت میکنه؟
ا.ت: آره..
تهیونگ: بیاین اینجا استراحت کنیم..
فصل 2 پارت 9
ا.ت: عه راست میگی..
جونگ کوک: چرا انقدر گیجی😄
ا.ت: خودت گیجی😑
جونگ کوک: میدونستی وقتی انقدر گیج بازی در میاری چقدر بامزه میشی؟😄
ا.ت: خب...این الان یه تعریف بود؟
جونگ کوک: هر چی دلت خواست میتونی حسابش کنی
جین: یاااا موندین اینجا ور میزنین؟؟ بیاین بریم دیگه
تهیونگ: ای بابا جین هیونگ چرا انقدر عجله داری؟
جین: میخوام زودتر جیمین و جیهوپ رو پیدا کنیم خیلی زووود!!
ا.ت: فکر میکردم منم که بیشتر از همه برای پیدا کردن اعضا عجله دارم😐
یونگی: اگه قرار بود حرف بزنین اصن چرا منو بیدار کردین😔(بچم ناراحت شد🥲)
ا.ت: عهههه بدویین جمع کنین بریم خب!!
(مدتی بعد{توی جنگل})
جونگ کوک: ا.ت..
ا.ت:.........
جونگ کوک: ا.ت....ا.ت ا.ت...*عربده* ا.ت!!!!!
ا.ت: ها؟
جونگ کوک: ها و درد...معلوم هست کجایی؟
ا.ت: همینجام
جونگ کوک: جسمت اینجاس خودت معلوم نیست کجایی یجوری رفتی توی فکر انگار داری مسئله ریاضی حل میکنی😐
ا.ت: از مسئله ریاضی هم سخت تر..
جونگ کوک: چی شده؟
ا.ت: هیچی..
جونگ کوک: بهم بگو..
ا.ت:*چشماشو ریز میکنه* مسئله شخصیه😁
جونگ کوک: آهان😐
ا.ت: جونگ کوک
جونگ کوک: بله؟
ا.ت: چند وقتیه راحت نمیخوابم...احساس میکنم توی خوابم چیز عجیبی میبینم ولی هیچوقت یادم نمیمونه چی دیدم...ولی هر دفعه یذره برام معلوم تر میشه...چیز عجیبیه؟
جونگ کوک: شاید بخاطر اینه که ذهنت درگیره...خیلی از خوابارو ممکنه یادت بیاد چیز عجیبی نیست
ا.ت: ولی هر دفعه احساس بدی دارم...یکم برام ترسناکه..
جونگ کوک: شاید کابوس دیدی
ا.ت: یه کابوس پشت سر هم؟
جونگ کوک: خب عادیه ممکنه همچین اتفاقی بیوفته
ا.ت: اوهوم..
.............
ا.ت:*با پرویی😐* باورم نمیشه گفتم تو از بقیه باهوش تر بنظر میای گفتمت که یه راه حلی برام پیدا کنی😑
جونگ کوک: من شاید درباره ی جنگل بدونم ولی تعبیر خواب خو بلد نیستم!!😑
ا.ت: یکی اینجا تعبیر خواب بلد نیست؟!
جونگ کوک: وایسا اصن ببینم بخاطر این بود دو ساعت توی فکر بودی؟
ا.ت: نه اون برای یه چیز دیگه بود..
جونگ کوک: آهان پس به تفکرات بیشمارت ادامه بده انقدر هم حرف نزن😐
ا.ت: از همدردی ممنون😐
جونگ کوک: خواهش میکنم😌
ا.ت: ایییش😒 از این به بعد اصن مشکلاتمو به تو نمیگم اصلا هم صحبت خوبی نیستی😑
جونگ کوک: خب بهتر اتفاقا خوشحال میشم از دست ور زدنت راحت بشم😒
ا.ت:*ازش فاصله میگیره و میره پیش نامجون* این چرا اینطوری رفتار میکنه؟
نامجون: خب شاید اعصاب نداره چون خودش حرف دلشو به کسی نمیتونه بزنه
ا.ت: خب چرا نمیتونه بره با یه کسی حرف بزنه؟
نامجون: مثلا با کی؟
ا.ت: من...من اینجا خرما خو نیستم
نامجون:*میخنده* خودت چطوری؟ اینطور که میبینم خیلی با خودت فکر میکنی نیاز نداری به کسی بگی؟
ا.ت: هعی...به کی بگم؟
نامجون:*دستشو میزاره روی شونش* هر وقت نیاز داشتی با کسی حرف بزنی من برای شنیدن حرفات آمادم..
ا.ت:*لبخند*
ا.ت: ولی نامجون شی واقعا باید پسرت رو ادب کنی😄
نامجون: 😂😂😂
جین:*به آنها میپیوندد* جونگ کوک بهت چی گفته؟
ا.ت:*لب زیریش رو میاره جلو* منو اذیت کرده🥺
جین: چیکارت کرده؟
ا.ت: بهم حرف بد میزنه🥺
جین:(در نقش خود بسیار عالی بازی میکند)*عربده*جئووووون جووووننننگ کوووووک!!!!!!
جونگ کوک:*زره ترک میشه بدبخت* بله جیه؟
جین: ا.ت رو اذیت میکنی آره؟ پسر بد این چه کاریه با دختر مردم میکنی؟!
جونگ کوک: من چیکارش کردم؟؟
جین: بهش حرف بد میزنی؟؟!
جونگ کوک: من کاری نکردم!
یونگی: شما ها چتونه؟😐
تهیونگ:*دستش رو به پیشونیش به نشانه تاسف میکشه*
جین: جونگ کوک چرا ا.ت رو اذیت کردی؟؟
جونگ کوک: میگم من کاری نکردم درباره ی چی داری حرف میزنی؟
جین: همین الان ازش معذرت خواهی میکنی!
جونگ کوک: برای کاری که نکردم؟
جین: الان!
ا.ت: سرم درد میکنه..
یونگی:*نگران* چیشدی؟
ا.ت: نمیدونم...خوابم میاد..
نامجون: خیلی اذیتت میکنه؟
ا.ت: آره..
تهیونگ: بیاین اینجا استراحت کنیم..
۱۳.۸k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.