نخ که می دهی

نَخ که می دَهی ...
پلک ِخاطراتم را ...
کوک میزنم به یک قَرار
و ساعت ...
جا مانده اَز کوک
وَ تیک نمی زَنَد
تا نَکُند اِشتِباهی
بپَرانَد مَرا ..
اَز دوختن ِخیالِ باتو بودَن..
دیدگاه ها (۳)

گاهی بیشتر از یک شال ِ پشمییا یک پالتوی چرمصدای نفس های کسیا...

میان اینهمه آدمهای مجازیچشم هایی پر از اشک های حقیقیپر است ....

تنها این را میدانم که" دوست داشتنت "لحظهلحظهلحظه یزندگی ام ر...

همیشه خواب تو دیدن، دلیل بودن من بود چراغ راه بیداری، اگر بو...

کاریکلماتور ( خوشخیالی )

خودکشی برای ازدواج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط