کنار پنجره نشسته بود و به فنجون قهوه ے توے دستش خیره شده
کنار پنجره نشسته بود و به فنجون قهوه ے توے دستش خیره شده بود.
بهش گفتم غرقی رفیقم !!!
گفت میدونی چیه بعضی ادما اونقدر با تنهاییاشون خو گرفتن که نمیتونن ازش جدا بشن. ینی حتی اگر م بخوان نمیشه
مثلا اگه یکے تو این تنهاییاش بشه دنیاے یکے بشه زندگے یکے بازم بعضی وقتا حس مے کنه خیلے تنهاس
+ولی بعضیا از تنهایی ام خسته میشن یه وقتایی
_شاید اره شاید نه
_من یکیو میشناسم که هنوز خودشو توتنهاییاش بغل میکنه
با وجود این که زندگے یه نفره
با وجود این که دنیاے یه نفره...
#بهارم
بهش گفتم غرقی رفیقم !!!
گفت میدونی چیه بعضی ادما اونقدر با تنهاییاشون خو گرفتن که نمیتونن ازش جدا بشن. ینی حتی اگر م بخوان نمیشه
مثلا اگه یکے تو این تنهاییاش بشه دنیاے یکے بشه زندگے یکے بازم بعضی وقتا حس مے کنه خیلے تنهاس
+ولی بعضیا از تنهایی ام خسته میشن یه وقتایی
_شاید اره شاید نه
_من یکیو میشناسم که هنوز خودشو توتنهاییاش بغل میکنه
با وجود این که زندگے یه نفره
با وجود این که دنیاے یه نفره...
#بهارم
۳.۳k
۰۵ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.