تو عاشقانه ترین فصلی از کتاب منی

تو عاشقانه ترین فصلی از کتاب منی
غنای ساده و معصوم شعر ناب منی

رفیق غربت خاموش روز خلوت من
حریف خواب و خیال شب شراب منی

تو روح نقره یی چشمه های بیداری
تو نبض آبی دریاچه های خواب منی

سیاه و سرد و پذیرنده ، آسمان توام
بلند و روشن و بخشنده ، آفتاب منی

مرا بسوی تو جز عشق بی حساب مباد
چرا که ماحصل رنج بی حساب منی

همیشه از همه پرسیده ام ، رهایی را
تو از زمانه کنون ، بهترین جواب منی

دگر به دلهره و شک نخواهم اندیشید
تویی که نقطه پایان اضطراب منی

گُریزی از تو ندارم ، هر آنچه هست ، تویی
اگر صواب منی یا که ناصواب منی

#حسين_منزوي
دیدگاه ها (۱)

شکوه دولت غم تا ابد نمی ماند خلیج چشم تو در جزر و مد نمی مان...

«برای دیدنت پر از دلیل عاشقانه ام»اگرچه بی اثرشده نگاه دلبرا...

صبح ها رالبخندی بچسبانید گوشه لبتان!دلیلش مهم نیستاصلا نیازی...

کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت؟که تشنه مانده دلم در هوای زم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط