اشتباهی خونه یه خانم پیری رو گرفتم

‍ اشتباهی خونه یه خانم پیری رو گرفتم
اومدم معذرت ‌خواهی کنم
هی می‌گفت: علی جان تویی

هی می‌گفتم:
ببخشید مادر اشتباه گرفتم

باز می‌گفت:
رضا جان تویی مادر
می‌گفتم:
نه مادر جان اشتباه شده ببخشید

اسم سوم رو که گفت دلم شکست
گفتم:
آره مادر جون زنگ زدم احوالتون
رو بپرسم

اونقدر ذوق کرد که چشام خیس شد

چه مادر و پدرها و پدر بزرگ‌ها و
مادر بزرگ‌هایی که چشم انتظار
یه تماس کوچولو از ماها هستن

ازشون دریغ نکنیم
جمعه ها بیشتر انتظار دارند🌷

@benamepedaran
دیدگاه ها (۱)

امروز نامه ای به کبوترآرزوها🕊🍃خواهم داد تا به دست خدابرساند🕊...

سلام به همه حالتون خوبه ؟امیدوارم عالی باشیدمن عاشق تک تکتون...

𝗜𝗺𝗽𝗼𝘀𝘀𝗶𝗯𝗹𝗲 𝗳𝗮𝘁𝗲Season: 𝟮 Part: 𝟭𝟰 ویوی جونگ‌کوک: سکوت شکس...

پارت دارک (۱) :

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط