🖤فیک مافیایی شب پارت2🖤
🖤فیک مافیایی شب پارت2🖤
رونا: وقتی به خودم اومدم دیدم دارم گریه میکنم..
هق اخه چرا.. من چرا؟من هق باید زنده بمونم مامان بابا چرا منو تنها گذاشتین؟
هاااا چرااا؟
داشتم بر میگشتم خونه
که دیدم تویی یه کوچه
تاریک دارن یکیو میزنن و میخواستن به زور با خودشون ببرنش...
ولی نمیتونستم همینجوری
نگاه کنم برای همین.
رفتم جلو دختری با دل جرعت بودم گفتم...
رونا:چیکار میکنید؟
چرا دارید میزنیدش؟
گوشیم رو از تویی جیبم بیرون اوردم میخواستم به پلیس زنگ بزنم که یهو چشمام سیاهی رفت..
بادیگارد: داشتیم اون خائن رو که به ارباب جوان خیانت کرده بود رو میگرفتیم چون ارباب گفته بود خودش میخواد بکشتش باید میبردیمش
کاخ....
ولی یهو یه دختر ظاهر شد...
و میخواست به پلیس زنگ بزنه ولی ما افراد زیادی بودیم و
یکی از بادیگارد ها از پشت زد تو سرش...
و بیهوشش کرد
اگه بده به بزرگی خودتون ببخشید اخه اولین بارمه❤
شرت برای پارت بعد 15تا لایک
و 15تا هم کامنت
رونا: وقتی به خودم اومدم دیدم دارم گریه میکنم..
هق اخه چرا.. من چرا؟من هق باید زنده بمونم مامان بابا چرا منو تنها گذاشتین؟
هاااا چرااا؟
داشتم بر میگشتم خونه
که دیدم تویی یه کوچه
تاریک دارن یکیو میزنن و میخواستن به زور با خودشون ببرنش...
ولی نمیتونستم همینجوری
نگاه کنم برای همین.
رفتم جلو دختری با دل جرعت بودم گفتم...
رونا:چیکار میکنید؟
چرا دارید میزنیدش؟
گوشیم رو از تویی جیبم بیرون اوردم میخواستم به پلیس زنگ بزنم که یهو چشمام سیاهی رفت..
بادیگارد: داشتیم اون خائن رو که به ارباب جوان خیانت کرده بود رو میگرفتیم چون ارباب گفته بود خودش میخواد بکشتش باید میبردیمش
کاخ....
ولی یهو یه دختر ظاهر شد...
و میخواست به پلیس زنگ بزنه ولی ما افراد زیادی بودیم و
یکی از بادیگارد ها از پشت زد تو سرش...
و بیهوشش کرد
اگه بده به بزرگی خودتون ببخشید اخه اولین بارمه❤
شرت برای پارت بعد 15تا لایک
و 15تا هم کامنت
۱۹.۴k
۲۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.