مهتاب

مهتاب
‍ و تــو ..
آن شعر محالی که هنـوز
با دو صد دلهره
در حسرت آغاز تـــوأم
چشم بگشای و مـرا باز صدا کن،
" ای عشق "
که من از لهجه ی چشمان تـو
شاعر بشوم
و تــو را سطر به سطر
و تــو را بیت به بیت
و تــو را عشق به عشق
شاید اینبار تـو را پیش تـو
با مرگ خــود آغاز کنــم ...
دیدگاه ها (۱)

اگر تو نبودی، عشق نبود!همین طور اصراری برای ادامه ی زندگی......

بعد از تو در دنیـــــا به دنبال چه باشم؟تنها یقین مرگ است و ...

دکتر که شرح حال دلم را به جان شنید...در نسخه ام نوشت که من ....

وآغوشمدرانتظارامدن بهارچشمانتعطرمریم میزند

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط