part2
#part2
#Sanaz
بالاخره بعد ترافیک رسیدیم دم باشگاه دقیق ساعت پنج بود از اونجا که احمد و اقا افشین خیلی ان تایم بودن و رو تاخیر حساس بودن دقیق ساعت پنج همه اومدن بیرون اولین نفر سروش بود باورم نمیشد بعد سه سال بالاخره برای اولین بار میدیدمش از ماشین پیاده شدم رفتم سمتش
ساناز:سروش
#Soroush
از باشگاه اومدم بیرون دیدم یه دختر صدام کرد
ساناز:سروش
سروش:جانم
ساناز:سلام میشه وایسی تا احمد و فرشاد و شجاع و سیامکم بیان؟؟
سروش:باشه مشکلی نیست
صورتش اشنا بود نمیدونم کجا دیده بودمش
#Sanaz
بعد از سروش ردیف پشت هم احمد و فرشاد و شجا و سیامک هم اومدن
ساناز:احمد
احمد:عه سلام سانی
تو اکیپ عادت کرده بودن بهم میگفتن سانی
ساناز:سلام احمد رهتم سروش و شجاع و سیامکم دعوت کرده
فرشاد:عه وا سلام سانی جونم
ساناز:سلام فرفرییییی😍😍😍
#Ahmad
غیرتی شده بودم دوست نداشتم کسی سانازو مثل من صدا کنه ولی چاره ای نبود فقط فرشاد و مهدی و مرتضی و علیرضا از دلم خبر داشتن همونطور که من از دلشون با خبر بودم من عاشق ساناز مهدی عاشق سولماز فرشاد عاشق الناز مرتضی عاشق گیسو و علیرضا هم عاشق کمند بود ولی این عشق چیزی جز عذاب نداشت چون هیچکدوم از اونا عاشق ما نبودن ساناز جونشو واسه سروش میداد سولماز روانی شجا بود الناز حاضر بود هرکاری برای سیامک بکنه گیسو عاشقانه امیرو دوست داشت و کمند هم با اینکه خیلی سرزنش میشد ولی دست از علاقش به رهام بر نمیداشت اینه عشق یک طرفه ما ما عاشق اونا و اونا عاشق یکی دیگه هیچ وقت اسیبی که مرتضی بخاطر گیسو دید رو یادم نمیره بخاطر اینکه گیسو اسیب نبینه نزدیک بود چشمای عسلیش کور بشه و این برای من که مرتضی صمیمی ترین رفیقمه خیلی سخت بود
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عاشقانه #عشق #love
#Sanaz
بالاخره بعد ترافیک رسیدیم دم باشگاه دقیق ساعت پنج بود از اونجا که احمد و اقا افشین خیلی ان تایم بودن و رو تاخیر حساس بودن دقیق ساعت پنج همه اومدن بیرون اولین نفر سروش بود باورم نمیشد بعد سه سال بالاخره برای اولین بار میدیدمش از ماشین پیاده شدم رفتم سمتش
ساناز:سروش
#Soroush
از باشگاه اومدم بیرون دیدم یه دختر صدام کرد
ساناز:سروش
سروش:جانم
ساناز:سلام میشه وایسی تا احمد و فرشاد و شجاع و سیامکم بیان؟؟
سروش:باشه مشکلی نیست
صورتش اشنا بود نمیدونم کجا دیده بودمش
#Sanaz
بعد از سروش ردیف پشت هم احمد و فرشاد و شجا و سیامک هم اومدن
ساناز:احمد
احمد:عه سلام سانی
تو اکیپ عادت کرده بودن بهم میگفتن سانی
ساناز:سلام احمد رهتم سروش و شجاع و سیامکم دعوت کرده
فرشاد:عه وا سلام سانی جونم
ساناز:سلام فرفرییییی😍😍😍
#Ahmad
غیرتی شده بودم دوست نداشتم کسی سانازو مثل من صدا کنه ولی چاره ای نبود فقط فرشاد و مهدی و مرتضی و علیرضا از دلم خبر داشتن همونطور که من از دلشون با خبر بودم من عاشق ساناز مهدی عاشق سولماز فرشاد عاشق الناز مرتضی عاشق گیسو و علیرضا هم عاشق کمند بود ولی این عشق چیزی جز عذاب نداشت چون هیچکدوم از اونا عاشق ما نبودن ساناز جونشو واسه سروش میداد سولماز روانی شجا بود الناز حاضر بود هرکاری برای سیامک بکنه گیسو عاشقانه امیرو دوست داشت و کمند هم با اینکه خیلی سرزنش میشد ولی دست از علاقش به رهام بر نمیداشت اینه عشق یک طرفه ما ما عاشق اونا و اونا عاشق یکی دیگه هیچ وقت اسیبی که مرتضی بخاطر گیسو دید رو یادم نمیره بخاطر اینکه گیسو اسیب نبینه نزدیک بود چشمای عسلیش کور بشه و این برای من که مرتضی صمیمی ترین رفیقمه خیلی سخت بود
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عاشقانه #عشق #love
۲.۵k
۰۲ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.