دیدمش
دیدمش..
خود لعنتیش بود..
همون لباسایه قدیمی و همون موهایه دیوونه کنندع ، جلوتر رفتم نگاهش کردم عوض شده بود..و اون چهره یع بامزه به چهره ی خشن تبدیل شده بود..خواستم حرف بزنم ک با سرعت از کنارم عبور کرد! نه انگار که منو دیده نه انگار ک منو میشناخته وقتی برگشتم دیدم یه کاغذ رویه زمینه بازش کردم نوشته بود..
فراموش کردنت از مرگم بدتربود..
خود لعنتیش بود..
همون لباسایه قدیمی و همون موهایه دیوونه کنندع ، جلوتر رفتم نگاهش کردم عوض شده بود..و اون چهره یع بامزه به چهره ی خشن تبدیل شده بود..خواستم حرف بزنم ک با سرعت از کنارم عبور کرد! نه انگار که منو دیده نه انگار ک منو میشناخته وقتی برگشتم دیدم یه کاغذ رویه زمینه بازش کردم نوشته بود..
فراموش کردنت از مرگم بدتربود..
- ۱.۶k
- ۰۲ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط