همین که دست تو در دستهای من باشد

همین که دست تو در دستهای من باشد
 نگاهت آینه آشنای من باشد

همینکه لحن تو قلب مرا بلرزاند
و بوی پیرهنت در هوای من باشد

همینکه چشم تو با من زلال بنشیند
و خنده های تو مشکل گشای من باشد

صدای گرم تو با هر ترانه ای زیبا
  دلیل زمزمه بی صدای من باشد

 همینکه هم قدم و هم کلام تو بشوم
  به روی هفته تو رد پای من باشد

 بیا که با تو غزل در تسلسلی سبز است
  بیا ، بنوش ، بنوشان ! به پای من باشد

بیا برقص ، برقصان ، که فرصت خوبیست
 که دستهای تو در دستهای من باشد !

 بیا برقص ، برقصان دل جوان مرا
 بنوش و پر کن از آیینه استکان مرا

بخوان ، ترانه بخوان ، شاد شاد شاد ، بچرخ
به دور عشق بچرخان همه جهان مرا

بچرخ ، چرخ بزن دور چشم من ، پُر کن
  پُر از پرنده کن امروز آسمان مرا

پُر از پرنده ، پُر از پَر ، پُر از بهار و بهشت
 پُر از هر آنچه که سبز است ، ناگهانِ مرا

تو ناگهان منی که صدای در زدنت
پُر از سلام و غزل می کند دهان مرا

تو ناگهان منی ، در بزن ، بیا ، بنشین
بیا و آینه باران کن آشیان مرا

پُر از پرنده ام ، آهسته با تو می رقصم
که رقص هم نَپَرانَد پرندگان مرا !
دیدگاه ها (۳)

عشق , یک چیزِ قشنگیست , خرابش نکنیم معنی اش رنگ و ریا نیست ,...

کاش می دانستی ما را مجال آن نیست که روزهای رفته را از سر گیر...

.

.

با همه ی شعر و غزل خوانی امگنگ ترین واژه ی عرفانی امگوی مرا ...

فراز مردانی

هی! ببین چه‌جوری شن‌ها به کفش‌هات چسبیدن، اگه امروز بشوری‌شو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط