بفرمایید تو 🗿✨💃🏻
بفرمایید تو 🗿✨💃🏻
پارت ۴
روی شکم خوابیدم و رفتم تو گوشی
👇🏻فلش بک به ۲ ساعت بعد ساعت ۱ شب👇🏻
*خمیازه
فک نمیکردم انقد زمان زود بگذره ولی خب باید بخوابم چون فردا باید برم مدرسه و مهمتر از همه اینکه باید برم چون چویا منتظرمه
داشتم میرفتم بخوابم ک ی نوتیف به گوشیم اومد
دیدم چویاس
-سلام دازای چطوری؟
+سلام چویا خوبم ت خوبی؟
-اره بیدارت ک نکردم؟
+ نه خودم بیدار بودم
-خوبه...واسه فردا صبر ندارم چون میخوام ت رو ببینم
+منم دقیقا همین حسو دارم
- پس حسمون دو طرفس
+اره
-خب...باید بخوابیم ک واسه دیدار فردا دیر نکنیم دیگه نه؟
+اره راستی میگم
-چی؟
+میخوای من رانندمو لغو کنم و بیام دم خونتون ک باهم بریم؟
-این ک خیلی خوب میشه اگه بشه
+ اره میشه پس بریم بخوابیم ک واسه فردا دیر نکنیم
-اوم شب بخیر ❤️
واسه اون ایموجی قلب کمی تعجب کردم و خجالت کشیدم ولی خب باید جوابشو بدم
+ شب ت هم بخیر چویا❤️
اینو نوشتمو گوشیمو گزاشتم زیر شارژ و خوابیدم
👇🏻فردا صبح 👇🏻
با صدای الارم از خواب بیدار شدم و دیدم طبق معمول همیشه رفتم دستشویی و بعد هم غذا و بعد هم پوشیدن یونیفورم
ولی امروز ی چیز فرق میکرد اونم دیدن چویا بود و پیاده روی باهم به سمت دبیرستان
پس به راه افتادم و رفتم خونه ی چویا
ایفونو زدم و مامان چویا جواب داد
=بله بفرمایید ؟
+ منم دازای دوستِ پسرتون
= او.. ببخشید نشناختمت الان به چویا میگم بیاد
+ ممنون
بعد از دو مین چویا از خونه اومد بیرون و با انرژی بهم سلام کرد منم جواب سلامشو دادم و به سمت دبیرستان راه افنادیم.....
پایاننننن🥕🍫
پارت ۴
روی شکم خوابیدم و رفتم تو گوشی
👇🏻فلش بک به ۲ ساعت بعد ساعت ۱ شب👇🏻
*خمیازه
فک نمیکردم انقد زمان زود بگذره ولی خب باید بخوابم چون فردا باید برم مدرسه و مهمتر از همه اینکه باید برم چون چویا منتظرمه
داشتم میرفتم بخوابم ک ی نوتیف به گوشیم اومد
دیدم چویاس
-سلام دازای چطوری؟
+سلام چویا خوبم ت خوبی؟
-اره بیدارت ک نکردم؟
+ نه خودم بیدار بودم
-خوبه...واسه فردا صبر ندارم چون میخوام ت رو ببینم
+منم دقیقا همین حسو دارم
- پس حسمون دو طرفس
+اره
-خب...باید بخوابیم ک واسه دیدار فردا دیر نکنیم دیگه نه؟
+اره راستی میگم
-چی؟
+میخوای من رانندمو لغو کنم و بیام دم خونتون ک باهم بریم؟
-این ک خیلی خوب میشه اگه بشه
+ اره میشه پس بریم بخوابیم ک واسه فردا دیر نکنیم
-اوم شب بخیر ❤️
واسه اون ایموجی قلب کمی تعجب کردم و خجالت کشیدم ولی خب باید جوابشو بدم
+ شب ت هم بخیر چویا❤️
اینو نوشتمو گوشیمو گزاشتم زیر شارژ و خوابیدم
👇🏻فردا صبح 👇🏻
با صدای الارم از خواب بیدار شدم و دیدم طبق معمول همیشه رفتم دستشویی و بعد هم غذا و بعد هم پوشیدن یونیفورم
ولی امروز ی چیز فرق میکرد اونم دیدن چویا بود و پیاده روی باهم به سمت دبیرستان
پس به راه افتادم و رفتم خونه ی چویا
ایفونو زدم و مامان چویا جواب داد
=بله بفرمایید ؟
+ منم دازای دوستِ پسرتون
= او.. ببخشید نشناختمت الان به چویا میگم بیاد
+ ممنون
بعد از دو مین چویا از خونه اومد بیرون و با انرژی بهم سلام کرد منم جواب سلامشو دادم و به سمت دبیرستان راه افنادیم.....
پایاننننن🥕🍫
۸.۶k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.