امتحان زندگی
《 امتحان زندگی 》
p²⁰
از ماشین پیاده شدن و تهیونگ دستش رو سمته ا،ت دراز کرد
و ا،ت دستش رو گرفت
وارد رستوران شدن و به سمته میزی که یه مرده میان سالی نشسته بود رفتن تهیونگ روبه اون فرد کرد
تهیونگ : دیر که نکردیم
......نه اصلا بشینید
تهیونگ صندلی رو عقب کشید و ا،ت روی صندلی نشست
ا،ت :ممنونم
تهیونگ کنار ا،ت روی صندلی نشست و روبه ا،ت کرد
تهیونگ : ایشون پرفسور هونگ دایون هستن اوستاد من و همچنین کسی که برام مثل پدرمه
ا،ت نگاهش رو از تهیونگ گرفت و به مرد میان سالی که روبه روش نشست بود داد
ا،ت : خوشبختم من جانگ ا،ت هستم
دایون : منم همینطور تهیونگ خیلی ازت تعریف میکنه تقریبا میشناسمت
قبلا فکر میکردم در مورد اغراق میکنه ولی حالا که میبینمت میفهمم که تا کم گفته
ا،ت : شما لطف دارین
بعد از احوالپرسی کوتاهی و سفارش دادن غذا شروع به تهیونگ شروع به صحبت کردن در مورد پرفسور هونگ کرد که از بچگی کمک های زیادی بهش کرده و مثل پدرشه و هونگ دایون مرد محترم و کم حرفی بود
و توی بعضی از بحث ها جملاتی رو اضافه میکرد و توی صحبت همراهیش میکرد
تهیونگ که مثل همیشه لب بر لبش داشت و با حرکات درستش حرف های رو توضیح میداد ا،ت که عاشق همین عادتش بود با اشتیاق به حرفاش گوش میداد بعد از اتمام قرار شام از رستوران خارج شدن و جلوی رستوران منتظر ماشین هاشون بودن که هونگ دایون روبه ا،ت و تهیونگ کرد
دایون : شب خوبی بود خیلی از آشنایی ات خوشحال شدم
ا،ت : منم همینطور
بعد از آومد ماشین سوار شد و ا،ت و تهیونگ هم سوار ماشین شدن و حرکت کردن ا،ت سرشروی شیشه ماشین تکیه داده بود
و به بیرون نگاه میکرد وقتی متوجه شد مسيری که دارن میرن مسیره
خونه اش نیست تکیه اش رو از شيشه ماشین گرفت و به تهیونگ نگاه کرد
ا،ت : تهیونگ کجا میریم این مسیر خونه من نیست
تهیونگ درحالی که تمرکز اش به جلوی بود تک خندیی کرد و گفت
تهیونگ : میخوام یه چیزی خواست نشونت بدم
ا،ت به صندلی ماشین تکیه داد و به نیم روخ تهیونگ نگاه میکرد
ا،ت : یعنی نمیخواهی بگی کجا داریم میریم
تهیونگ : وقتی رسیدیم میفهمی
بعد از چند مین جلوی بلند ترن ساختمان سئول ماشین رو نگهداشت و از ماشین پیاده شدن........
اسلاید ۲ رستوران
p²⁰
از ماشین پیاده شدن و تهیونگ دستش رو سمته ا،ت دراز کرد
و ا،ت دستش رو گرفت
وارد رستوران شدن و به سمته میزی که یه مرده میان سالی نشسته بود رفتن تهیونگ روبه اون فرد کرد
تهیونگ : دیر که نکردیم
......نه اصلا بشینید
تهیونگ صندلی رو عقب کشید و ا،ت روی صندلی نشست
ا،ت :ممنونم
تهیونگ کنار ا،ت روی صندلی نشست و روبه ا،ت کرد
تهیونگ : ایشون پرفسور هونگ دایون هستن اوستاد من و همچنین کسی که برام مثل پدرمه
ا،ت نگاهش رو از تهیونگ گرفت و به مرد میان سالی که روبه روش نشست بود داد
ا،ت : خوشبختم من جانگ ا،ت هستم
دایون : منم همینطور تهیونگ خیلی ازت تعریف میکنه تقریبا میشناسمت
قبلا فکر میکردم در مورد اغراق میکنه ولی حالا که میبینمت میفهمم که تا کم گفته
ا،ت : شما لطف دارین
بعد از احوالپرسی کوتاهی و سفارش دادن غذا شروع به تهیونگ شروع به صحبت کردن در مورد پرفسور هونگ کرد که از بچگی کمک های زیادی بهش کرده و مثل پدرشه و هونگ دایون مرد محترم و کم حرفی بود
و توی بعضی از بحث ها جملاتی رو اضافه میکرد و توی صحبت همراهیش میکرد
تهیونگ که مثل همیشه لب بر لبش داشت و با حرکات درستش حرف های رو توضیح میداد ا،ت که عاشق همین عادتش بود با اشتیاق به حرفاش گوش میداد بعد از اتمام قرار شام از رستوران خارج شدن و جلوی رستوران منتظر ماشین هاشون بودن که هونگ دایون روبه ا،ت و تهیونگ کرد
دایون : شب خوبی بود خیلی از آشنایی ات خوشحال شدم
ا،ت : منم همینطور
بعد از آومد ماشین سوار شد و ا،ت و تهیونگ هم سوار ماشین شدن و حرکت کردن ا،ت سرشروی شیشه ماشین تکیه داده بود
و به بیرون نگاه میکرد وقتی متوجه شد مسيری که دارن میرن مسیره
خونه اش نیست تکیه اش رو از شيشه ماشین گرفت و به تهیونگ نگاه کرد
ا،ت : تهیونگ کجا میریم این مسیر خونه من نیست
تهیونگ درحالی که تمرکز اش به جلوی بود تک خندیی کرد و گفت
تهیونگ : میخوام یه چیزی خواست نشونت بدم
ا،ت به صندلی ماشین تکیه داد و به نیم روخ تهیونگ نگاه میکرد
ا،ت : یعنی نمیخواهی بگی کجا داریم میریم
تهیونگ : وقتی رسیدیم میفهمی
بعد از چند مین جلوی بلند ترن ساختمان سئول ماشین رو نگهداشت و از ماشین پیاده شدن........
اسلاید ۲ رستوران
- ۱۳.۸k
- ۰۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط