بهم گفت : چرا با من اینجوری رفتار میکنه چرا مدام آزارم می
بهم گفت : چرا با من اینجوری رفتار میکنه چرا مدام آزارم میده
گفتم : چون دیگه از ته قلبش دوستت نداره
جبهه گرفت و با حالت عصبی گفت
پس چرا ولم نمی کنه اگه دوسم نداشت
بر نمی گشت دوباره شروع نمی کرد
گفتم : دوباره تموم میشه ؛دوباره میره
گفت اه من اومدم با تو حرف بزنم اروم شم بهم بگو؛ بگو ؛تو رو خدا بگو چرا عذابم میده چرا ولم نمی کنه چرا یه بار واسه همیشه نمیره
چرا تا فراموشش میکنم بر می گرده
صداش می لرزید اگه به حرفش ادامه میداد بغضش میشکست چون نمیخواستم گریه هاشو ببینم بین حرفش پریدم گفتم
من بلد نیستم بهت دروغ بگم
ببین عزیزم شاید حرفای من دردناک باشه اما درد بزرگت میکنه قطعن دردی که تو حرفای منه کمتر از دردی که اون هر روز بت منقل میکنه
میدونی چرا ولت نمیکنه چون هنوز کسی پیدا نکرده
چون تو واسش مثل یه عروسک می مونی بذار واضح تر بگم مثل یه کفش یه کفش قدیمی وکهنه که گوشه ی جاکفشیش خاک میخوره ووقتی کفش جدیدش پاشو میزنه یاوقتی کفش جدیدش کهنه و غیر قابل استفاده میشه دوباره میاد سراغ تو تا پاش برهنه نمونه تا تو رو پا بزنه و بره تو ویترینای مغازه ها دنبال کفش دلخواهش بگرده ؛تو هیچ وقت از زندگیش حذف نمیشی اما این نشونه ی این نیست که دوستت داره ، اون از تو ساده تر پیدا نمیکنه کسی که بارها و بارها بهش فرصت بده ،اکثر ادما وقتی میرن پشت سرشونم نگاه نمیکنن اما تو مثل تیر چراغ برق چند ساله واستادی تو یه نقطه و از جات تکون نمیخوری انگار پاهاتو ازت گرفتن
تو خودت اجازه میدی اون با تو مثل یه احمق رفتار کنه
تو خودت به خودت ضربه میزنی
تو یه آدمی از پوست وجخونی روح داری به ادمااجازه نده با تو مثل یه شی یا مثل یه مسافرخونه رفتار کنن ، برو واسه همیشه برو
بذار واسش یه حسرت بشی نه یه دستمال که بعداز کشتن هر ادم جدیدی که بعد تو واردزندگیش کردو در کنار اون حتی به توام فکرنمی کرددستای خونیش رو با تو پاک کنه عزیز من سنگی که در معرض یه سیلاب ناگهانی قرار بگیره سالمتر از سنگی میمونه که هر روز در معرض ضربه های اب قرار میگیره،تداوم ضربه های اب دل سنگ روسوراخ میکنه تو که ادمی یه بار یه درد عمیق رو تحمل کنی زودترخوب میشی تاهر روز درد بکشی
این دردای مداوم نابودت میکنه؛گوش کن به حرفم خودت رو بگیر ازش برو
گفتم : چون دیگه از ته قلبش دوستت نداره
جبهه گرفت و با حالت عصبی گفت
پس چرا ولم نمی کنه اگه دوسم نداشت
بر نمی گشت دوباره شروع نمی کرد
گفتم : دوباره تموم میشه ؛دوباره میره
گفت اه من اومدم با تو حرف بزنم اروم شم بهم بگو؛ بگو ؛تو رو خدا بگو چرا عذابم میده چرا ولم نمی کنه چرا یه بار واسه همیشه نمیره
چرا تا فراموشش میکنم بر می گرده
صداش می لرزید اگه به حرفش ادامه میداد بغضش میشکست چون نمیخواستم گریه هاشو ببینم بین حرفش پریدم گفتم
من بلد نیستم بهت دروغ بگم
ببین عزیزم شاید حرفای من دردناک باشه اما درد بزرگت میکنه قطعن دردی که تو حرفای منه کمتر از دردی که اون هر روز بت منقل میکنه
میدونی چرا ولت نمیکنه چون هنوز کسی پیدا نکرده
چون تو واسش مثل یه عروسک می مونی بذار واضح تر بگم مثل یه کفش یه کفش قدیمی وکهنه که گوشه ی جاکفشیش خاک میخوره ووقتی کفش جدیدش پاشو میزنه یاوقتی کفش جدیدش کهنه و غیر قابل استفاده میشه دوباره میاد سراغ تو تا پاش برهنه نمونه تا تو رو پا بزنه و بره تو ویترینای مغازه ها دنبال کفش دلخواهش بگرده ؛تو هیچ وقت از زندگیش حذف نمیشی اما این نشونه ی این نیست که دوستت داره ، اون از تو ساده تر پیدا نمیکنه کسی که بارها و بارها بهش فرصت بده ،اکثر ادما وقتی میرن پشت سرشونم نگاه نمیکنن اما تو مثل تیر چراغ برق چند ساله واستادی تو یه نقطه و از جات تکون نمیخوری انگار پاهاتو ازت گرفتن
تو خودت اجازه میدی اون با تو مثل یه احمق رفتار کنه
تو خودت به خودت ضربه میزنی
تو یه آدمی از پوست وجخونی روح داری به ادمااجازه نده با تو مثل یه شی یا مثل یه مسافرخونه رفتار کنن ، برو واسه همیشه برو
بذار واسش یه حسرت بشی نه یه دستمال که بعداز کشتن هر ادم جدیدی که بعد تو واردزندگیش کردو در کنار اون حتی به توام فکرنمی کرددستای خونیش رو با تو پاک کنه عزیز من سنگی که در معرض یه سیلاب ناگهانی قرار بگیره سالمتر از سنگی میمونه که هر روز در معرض ضربه های اب قرار میگیره،تداوم ضربه های اب دل سنگ روسوراخ میکنه تو که ادمی یه بار یه درد عمیق رو تحمل کنی زودترخوب میشی تاهر روز درد بکشی
این دردای مداوم نابودت میکنه؛گوش کن به حرفم خودت رو بگیر ازش برو
۱۴.۰k
۱۲ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.