AKINO🍡P1
آکینو: اوهایووو(خواب آلود)
M.م: بالاخره بیدار شدی !؟آکینو بدو خیلی دیرت شده هاا
آکینو:اوووم، صبحانه کیمچی داریم؟
M.م:آره...بیا.. این رو بخور و سریع آماده شو 20 دقیقه دیگه اتوبوس میرسه .
آکینو:باشهه ...
.
.
.
آکینو خیلی خواب آلود بود و اصلا حواسش به مدرسه و کارهاش نبود پس نتونست صبحانه رو کامل بخوره و مادرش (M.م) براش گذاشت تا توی اتوبوس بخوره .
وقتی آکینو رسید همه جا خلوت بود . هیچکس حتی آقای کال هم نبود ...
آکینو ترسید ....چون امروز اردو داشتن و آکینو کاملا فراموش کرده بود و با اتوبوس مدرسه ی منطقه ای همیشه رفت .
چند دقیقه وایساد و زد زیر گریه ، خیلی ناراحت شده بود .
با گریه نشست یک گوشه ی حیات که درخت افرای ی زیبایی بود و شروع به خوردن کیمچی کرد .
بعد صبحانه خیلی گریه کرد . پس خوابش برد چون وقتی ناراحت میشد و گریه می کرد بعدش می خوابید .
.
.
وقتی بیدار شد هنوز هم هیچ کس نیومده بود ....
.
.
.
.
.
..
.
.
امیدوارم خوشتون بیاد 🧋🫐💜
حمایت کنید لطفا .
M.م: بالاخره بیدار شدی !؟آکینو بدو خیلی دیرت شده هاا
آکینو:اوووم، صبحانه کیمچی داریم؟
M.م:آره...بیا.. این رو بخور و سریع آماده شو 20 دقیقه دیگه اتوبوس میرسه .
آکینو:باشهه ...
.
.
.
آکینو خیلی خواب آلود بود و اصلا حواسش به مدرسه و کارهاش نبود پس نتونست صبحانه رو کامل بخوره و مادرش (M.م) براش گذاشت تا توی اتوبوس بخوره .
وقتی آکینو رسید همه جا خلوت بود . هیچکس حتی آقای کال هم نبود ...
آکینو ترسید ....چون امروز اردو داشتن و آکینو کاملا فراموش کرده بود و با اتوبوس مدرسه ی منطقه ای همیشه رفت .
چند دقیقه وایساد و زد زیر گریه ، خیلی ناراحت شده بود .
با گریه نشست یک گوشه ی حیات که درخت افرای ی زیبایی بود و شروع به خوردن کیمچی کرد .
بعد صبحانه خیلی گریه کرد . پس خوابش برد چون وقتی ناراحت میشد و گریه می کرد بعدش می خوابید .
.
.
وقتی بیدار شد هنوز هم هیچ کس نیومده بود ....
.
.
.
.
.
..
.
.
امیدوارم خوشتون بیاد 🧋🫐💜
حمایت کنید لطفا .
۲.۱k
۰۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.