من ماهم تو خورشید
من ماهم تو خورشید
P.r«⁷»
یارا: بگو دیگه
لیا:یورا همیشه اگه یادت باشه خودش یهو حالش بد میشد میترسم الان این کاری ک ما کردیم باعث بشه حالش خیلی خیلی بد شه....
یارا: هوووو فک کردم حالا چی شده
ع ع نگا کن جین داره زنگ میزنه
لیا: خو جواب بده
یارا: باشه باشه یه دقیقه صبر کن
صدام رو صاف کردم و جواب دادم_
_سلام چیزی شده؟
+یورا حالش بد شده دارم میبرمش بیمارستان الان آدرس رو براتون ایمیل میکنم
_چی؟چرااااا واسه چی؟ چرا باید حالش بد شه
+نمیدونم الان آدرس براتون ایمیل شد زود بیاین
و بعد جین گوشی رو قطع کرد
لیا: چیشده؟
یارا: طبق نقشه یورا حالش بد شده....
الآنم بیا حرکت کنیم سمت بیمارستان
♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪
"پرش زمانی به داخل بیمارستان"
ویو جین: وقتی یورا رو تو اون حالت دیدم سریع براید استایل بغلش کردم و گذاشتمش تو ماشین و خیلی سریع حرکت کردم سمت بیمارستان تو راه به یارا زنگ زدم و بهشون گفتم ک حرکت کنین
من حالم خیلی بد بود و همین طور عصبی...
با این ک نمی خواستم باهاش خوب رفتار کنم ولی نمیدونم این چ حالی بود که اومد سراغم...
ما زود تر رسیدیم ب بیمارستان من خیلی سریع یورا رو بردم داخل و بردمش پیش یکی از پرستار ها
پرستار مارو راهنمایی کرد و بردمشون تو بخش ارژانس یه تخت به یورا داد و بستریش کرد دکتر اومد و معاینش کرد تو همین حین یارا و لیا هم اومدن وقتی اومدن.....
اینم پارت هفت اومید وارم خوشتون باید پارت بعد آخر شب یا ساعت هشت پست میشه
P.r«⁷»
یارا: بگو دیگه
لیا:یورا همیشه اگه یادت باشه خودش یهو حالش بد میشد میترسم الان این کاری ک ما کردیم باعث بشه حالش خیلی خیلی بد شه....
یارا: هوووو فک کردم حالا چی شده
ع ع نگا کن جین داره زنگ میزنه
لیا: خو جواب بده
یارا: باشه باشه یه دقیقه صبر کن
صدام رو صاف کردم و جواب دادم_
_سلام چیزی شده؟
+یورا حالش بد شده دارم میبرمش بیمارستان الان آدرس رو براتون ایمیل میکنم
_چی؟چرااااا واسه چی؟ چرا باید حالش بد شه
+نمیدونم الان آدرس براتون ایمیل شد زود بیاین
و بعد جین گوشی رو قطع کرد
لیا: چیشده؟
یارا: طبق نقشه یورا حالش بد شده....
الآنم بیا حرکت کنیم سمت بیمارستان
♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪
"پرش زمانی به داخل بیمارستان"
ویو جین: وقتی یورا رو تو اون حالت دیدم سریع براید استایل بغلش کردم و گذاشتمش تو ماشین و خیلی سریع حرکت کردم سمت بیمارستان تو راه به یارا زنگ زدم و بهشون گفتم ک حرکت کنین
من حالم خیلی بد بود و همین طور عصبی...
با این ک نمی خواستم باهاش خوب رفتار کنم ولی نمیدونم این چ حالی بود که اومد سراغم...
ما زود تر رسیدیم ب بیمارستان من خیلی سریع یورا رو بردم داخل و بردمش پیش یکی از پرستار ها
پرستار مارو راهنمایی کرد و بردمشون تو بخش ارژانس یه تخت به یورا داد و بستریش کرد دکتر اومد و معاینش کرد تو همین حین یارا و لیا هم اومدن وقتی اومدن.....
اینم پارت هفت اومید وارم خوشتون باید پارت بعد آخر شب یا ساعت هشت پست میشه
۶.۶k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.