من ماهم تو خورشید
من ماهم تو خورشید
P.r:«⁸»
ویو جین«
وقتی یارا و لیا اومدن لیا خیلی سریع اومد پیشم و ازم پرسید حال یورا چطوره؟
منم نفهمیدم چی سر هم کردم و بهش تحویل دادم...
لیا خیلی بد جور هنگ کرد... توی این لا به لا من چشمم به یارا خورد ک داشت با نیشخند ب من و لیا نگا میکرد...
تو همین حین دکتر اومد و سه تامون خیلی سریع رفتیم پیشش...
جین:حالش چطوره؟
دکتر:حالشون خوبه نگران نباشید فقط چون انگار مسموم شدن تا فردا تحت نظر باشن بهتره اگه خواستین می تونین امروز مرخصشون کنین...
جین: خداروشکر... و بعد نفس راحتی کشیدم...
و بعد دکتر از پیشمون رفت...
رو به لیا و یارا کردم و ازشون پرسیدم ک یورا چه چیز مسمومی خورده؟
لیا چیزی نگفت و فقط سرش رو انداخت پایین
یارا: جلوی ما چیزی نخورد...
جین: مگه میشه شماها ک همیشه پیش همین!
یارا:آره شاید سر فیلم برداری چیزی خورده
~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪
"پرش زمانی به بعد از این ک یورا ب هوش اومد"
ویو یورا« آروم آروم چشمام رو باز کردم و به اطراف نیم نگاهی انداختم با اون دستم ک داخلش سرم نبود سرم رو گرفتم ا..ا..آخ سرم...
چرا انگار سالهاست سر درد دارم؟
تو همین حین جین با یارا و لیا وارد اتاق شدن
لیا خیلی سریع اومد پیشم... و ازم حالم رو پرسید
لیا: یورا حالت خوبه؟
یورا: آره خوبم چیزی نشده....
لیا: خداروشکر
یورا: میگم
لیا: جانم؟
یورا: چرا جین اینجوری یارا رو نگاه میکنه؟
لیا: چ جوری؟ برگشتم و نگاشون کردم
یورا: اینجوری
لیا: سرم رو برگردوندم و به یورا نگاهی کردم ی اتفاق های افتاده بعد واست توضیح میدم... فقط من پو بعد از بیمارستان خوابگاه نمیریم...
یورا: پس کجا میریم؟
لیا: بعد بهت میگم...
خوب اینم پارت هست شرمنده دیر شد...
اومید وارم خوشتون بیاد
شرایط ۱۴ تا لایکه با ۵تا کامنت....
اومید وارم به شرایط برسونین
P.r:«⁸»
ویو جین«
وقتی یارا و لیا اومدن لیا خیلی سریع اومد پیشم و ازم پرسید حال یورا چطوره؟
منم نفهمیدم چی سر هم کردم و بهش تحویل دادم...
لیا خیلی بد جور هنگ کرد... توی این لا به لا من چشمم به یارا خورد ک داشت با نیشخند ب من و لیا نگا میکرد...
تو همین حین دکتر اومد و سه تامون خیلی سریع رفتیم پیشش...
جین:حالش چطوره؟
دکتر:حالشون خوبه نگران نباشید فقط چون انگار مسموم شدن تا فردا تحت نظر باشن بهتره اگه خواستین می تونین امروز مرخصشون کنین...
جین: خداروشکر... و بعد نفس راحتی کشیدم...
و بعد دکتر از پیشمون رفت...
رو به لیا و یارا کردم و ازشون پرسیدم ک یورا چه چیز مسمومی خورده؟
لیا چیزی نگفت و فقط سرش رو انداخت پایین
یارا: جلوی ما چیزی نخورد...
جین: مگه میشه شماها ک همیشه پیش همین!
یارا:آره شاید سر فیلم برداری چیزی خورده
~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪~♪
"پرش زمانی به بعد از این ک یورا ب هوش اومد"
ویو یورا« آروم آروم چشمام رو باز کردم و به اطراف نیم نگاهی انداختم با اون دستم ک داخلش سرم نبود سرم رو گرفتم ا..ا..آخ سرم...
چرا انگار سالهاست سر درد دارم؟
تو همین حین جین با یارا و لیا وارد اتاق شدن
لیا خیلی سریع اومد پیشم... و ازم حالم رو پرسید
لیا: یورا حالت خوبه؟
یورا: آره خوبم چیزی نشده....
لیا: خداروشکر
یورا: میگم
لیا: جانم؟
یورا: چرا جین اینجوری یارا رو نگاه میکنه؟
لیا: چ جوری؟ برگشتم و نگاشون کردم
یورا: اینجوری
لیا: سرم رو برگردوندم و به یورا نگاهی کردم ی اتفاق های افتاده بعد واست توضیح میدم... فقط من پو بعد از بیمارستان خوابگاه نمیریم...
یورا: پس کجا میریم؟
لیا: بعد بهت میگم...
خوب اینم پارت هست شرمنده دیر شد...
اومید وارم خوشتون بیاد
شرایط ۱۴ تا لایکه با ۵تا کامنت....
اومید وارم به شرایط برسونین
۶.۶k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.