"بزرگترین مشکل همین بود...
"بزرگترین مشکل همین بود...
همین که توقع داشتم او هم مثل من باشد... "
داستان رفاقتمان از قدیم همین بود... اگر زمین می خورد دستش را می گرفتم و از زمین بلندش می کردم چون با خودم می گفتم به وقتش دستم را می گیرد و از زمین بلندم می کند... در درس هایی که ضعیف بود کمکش می کردم و با خودم می گفتم یک روز در درس های دیگر کمکم می کند... بزرگتر که شدیم در روزهای سخت زندگی برایش گوش بودم تا درد و دل کند... در روزهای سخت رفیقش ماندم تا درد ها و مشکلات او برای جفتمان باشد ...رفیقم بود... می دانستم تمام این ها یک روز جبران می شود... اما نشد... هیچوقت جبران نشد... او هرگز رفیق بدی نبود ... همیشه با هم خوش بودیم و بهترین روزهای زندگی را از کودکی تا جوانی با هم گذرانده بودیم ولی رفاقتمان تمام شد... چون من از او توقع داشتم... توقع جبران تمام کارهایی که برایش انجام داده بودم... اما یک جای زندگی فهمیدم اگر برای اینکه بعد ها برایم جبران کنند ، به کسی کمک می کنم، همان بهتر که کمک نکنم... فهمیدم باید برای دل خودم به آدم های زندگی ام کمک کنم ... بدون توقع جبران... چون توقع داشتن پشیمانی می آورد... پشیمانی از کاری که با دل و جان انجام داده بودم...
این حقیقت است که توقع داشتن از دیگران آرامش زندگی را می گیرد...
فهمیدم کارهای خوبم برای دیگران را بهتر است فراموش کنم و بگذارم جای دیگری حساب شود... "بزرگترین مشکل همین بود... همین که توقع داشتم او هم مثل من باشد..."
#حسین_حائریان
همین که توقع داشتم او هم مثل من باشد... "
داستان رفاقتمان از قدیم همین بود... اگر زمین می خورد دستش را می گرفتم و از زمین بلندش می کردم چون با خودم می گفتم به وقتش دستم را می گیرد و از زمین بلندم می کند... در درس هایی که ضعیف بود کمکش می کردم و با خودم می گفتم یک روز در درس های دیگر کمکم می کند... بزرگتر که شدیم در روزهای سخت زندگی برایش گوش بودم تا درد و دل کند... در روزهای سخت رفیقش ماندم تا درد ها و مشکلات او برای جفتمان باشد ...رفیقم بود... می دانستم تمام این ها یک روز جبران می شود... اما نشد... هیچوقت جبران نشد... او هرگز رفیق بدی نبود ... همیشه با هم خوش بودیم و بهترین روزهای زندگی را از کودکی تا جوانی با هم گذرانده بودیم ولی رفاقتمان تمام شد... چون من از او توقع داشتم... توقع جبران تمام کارهایی که برایش انجام داده بودم... اما یک جای زندگی فهمیدم اگر برای اینکه بعد ها برایم جبران کنند ، به کسی کمک می کنم، همان بهتر که کمک نکنم... فهمیدم باید برای دل خودم به آدم های زندگی ام کمک کنم ... بدون توقع جبران... چون توقع داشتن پشیمانی می آورد... پشیمانی از کاری که با دل و جان انجام داده بودم...
این حقیقت است که توقع داشتن از دیگران آرامش زندگی را می گیرد...
فهمیدم کارهای خوبم برای دیگران را بهتر است فراموش کنم و بگذارم جای دیگری حساب شود... "بزرگترین مشکل همین بود... همین که توقع داشتم او هم مثل من باشد..."
#حسین_حائریان
۵.۰k
۰۹ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.