برایت می نویسم
برایت می نویسم
خیلی هم عاشقانه
به زبانِ ملموسِ باران سلام می گویم
به همین لمسِ آرامِ شبنم و یاس قانعم...
می نویسم
جوری که هر بیگانه ای خواند
ردّپای بی رغبت واژه ها را
در پسِ بیانِ احساس غریبانه ی من
درک کند
جوری که یاد ضربه های التماس
از تیشه ی فرهاد
به پای بیستونِ سینه سنگ بیفتد.
می نویسم تا هر عشقْ مرده ای که خواند
دوباره خاطرات قندیل بسته اش
قطره قطره روی گونه اش بدرخشد.
می نویسم تا نسل های بعد من
از این شلاق بی عاطفه ی عشق
با خبر باشند.
اینبار می نویسم
از آخرین یادگاری سرباز
زیرِ تخت آسایشگاه ؛
"عشق حیله ی ماهرانه ست "
"رفیق بی کلک مادر "
خیلی هم عاشقانه
به زبانِ ملموسِ باران سلام می گویم
به همین لمسِ آرامِ شبنم و یاس قانعم...
می نویسم
جوری که هر بیگانه ای خواند
ردّپای بی رغبت واژه ها را
در پسِ بیانِ احساس غریبانه ی من
درک کند
جوری که یاد ضربه های التماس
از تیشه ی فرهاد
به پای بیستونِ سینه سنگ بیفتد.
می نویسم تا هر عشقْ مرده ای که خواند
دوباره خاطرات قندیل بسته اش
قطره قطره روی گونه اش بدرخشد.
می نویسم تا نسل های بعد من
از این شلاق بی عاطفه ی عشق
با خبر باشند.
اینبار می نویسم
از آخرین یادگاری سرباز
زیرِ تخت آسایشگاه ؛
"عشق حیله ی ماهرانه ست "
"رفیق بی کلک مادر "
- ۶۸۴
- ۲۹ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط