"شهدا و حضرت زهرا (س)"
"شهدا و حضرت زهرا (س)"
💠 بچه ها روزها خاک های منطقه را زیر و رو می کردند و شب ها از خستگی و با ناراحتی به خاطر پیدا نکردن شهدا، بدون هیچ حرفی منتظر صبح می ماندند. یکی از دوستان معمولاً توی خط برای عقده گشایی، نوار مرثیه ی حضرت زهرا (س) را می گذاشت
و اشک ها ناخودآگاه سرازیر می شد.
من پیش خودم گفتم:
«یا زهرا! من به عشق مفقودین به اینجا آمده ام،اگر ما را قابل می دانی، مددی کن که شهدا به ما نظر کنند، اگر نه،که برگردیم تهران...»
روز بعد فکه خیلی غمناک بود و ابر سیاهی آسمان را پوشانده بود.
🌷 بچه ها بار دیگر به حضرت زهرا(س) متوسل شدند،هر کس زمزمه ای زیر لب داشت.
در همین حال یک «بند انگشت» نظرم را جلب کرد، خاک را کنار زدم، یک تکه پیراهن نمایان شد. همراه بچه ها خاک ها را با بیل برداشتیم و پیکر دو شهید که در کنار هم صورت به صورت یکدیگر افتاده بودند، آشکار شد.
پس از جستجوی خاک ها پلاک هایشان نیز پیدا شد. لحظه ای بعد بچه ها متوجه آب داخل یکی از قمقمه ها شدند و با فرستادن صلوات، جهت تبرک از آن نوشیدند. وقتی پیکرها را از زمین بلند کردند، در کمال تعجب دیدند پشت پیراهن هر دو شهید نوشته شده:
«می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم.»
♻ ️راوی: رزمنده سید بهزاد پدیدار
@shahidestaan
💠 بچه ها روزها خاک های منطقه را زیر و رو می کردند و شب ها از خستگی و با ناراحتی به خاطر پیدا نکردن شهدا، بدون هیچ حرفی منتظر صبح می ماندند. یکی از دوستان معمولاً توی خط برای عقده گشایی، نوار مرثیه ی حضرت زهرا (س) را می گذاشت
و اشک ها ناخودآگاه سرازیر می شد.
من پیش خودم گفتم:
«یا زهرا! من به عشق مفقودین به اینجا آمده ام،اگر ما را قابل می دانی، مددی کن که شهدا به ما نظر کنند، اگر نه،که برگردیم تهران...»
روز بعد فکه خیلی غمناک بود و ابر سیاهی آسمان را پوشانده بود.
🌷 بچه ها بار دیگر به حضرت زهرا(س) متوسل شدند،هر کس زمزمه ای زیر لب داشت.
در همین حال یک «بند انگشت» نظرم را جلب کرد، خاک را کنار زدم، یک تکه پیراهن نمایان شد. همراه بچه ها خاک ها را با بیل برداشتیم و پیکر دو شهید که در کنار هم صورت به صورت یکدیگر افتاده بودند، آشکار شد.
پس از جستجوی خاک ها پلاک هایشان نیز پیدا شد. لحظه ای بعد بچه ها متوجه آب داخل یکی از قمقمه ها شدند و با فرستادن صلوات، جهت تبرک از آن نوشیدند. وقتی پیکرها را از زمین بلند کردند، در کمال تعجب دیدند پشت پیراهن هر دو شهید نوشته شده:
«می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم.»
♻ ️راوی: رزمنده سید بهزاد پدیدار
@shahidestaan
۱.۶k
۲۹ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.