ᴘᴀʀᴛ 10
ᴘᴀʀᴛ 10
ا/ت ویو
با چشمای گرد بهش نگاه میکردم
.. : بسکتبال بلدی؟
ا/ت : امم نه
.. : خوبه پس بهت یاد میدم
توپو ازم گرفت و شروع کرد به حذف زدن داشت توضیح میداد ک باید چیکار کنم
.. : بیا توپو ازم بگیر
ا/ت : اما
نزاشت حرفم تموم بشه
.. : گفتم بیا و توپو ازم بگیر
رفتم جلو تا توپو بگیرم ولی جاخالی داد
بسکتبالش خیلی خوب بود
.. : باید توپو ازم بگیری
دوباره رفتم تا توپو ازش بگیرم ولی بازم نزاشت
انقدر تلاش کردم و توپو ازش گرفتم و انداختم تو سبد ک بالای میله ی گوشه اتاق بود خودمم تعجب کرده بودم سوت زد برگشتم سمتش
.. : توقع نداشتم انقدر زود پیشرفت کنی
خندیدم
ا/ت : ما اینیم
.. : خب حالا من یه چیزی گفتم
ا/ت : هی
ایندفعه اون خندید
با صدای در هردومون برگشتیم سمتش
الکس : شماها اینجا چیکار میکنید؟
.. : داشتم بهش بسکتبال یاد میدادم آقا
به من نگاه کرد
الکس : تو چی؟ یاد گرفتی؟
ا/ت : آره تا حدودی
الکس : خوبه بعد از تمرینا بیا اتاق من
دلم میخواست بگیرم خفش کنم چون من نقشه کشیده بودم تا بعد از تمرین برم تو اتاقمو تا میتونم استراحت کنم ولی حالا این...
ا/ت : میشه..
نزاشت حرفمو تموم کنم
الکس : استراحتم میکنی نگران نباش دو دقیقه کارت دارم
ا/ت : باشه
رفتش با حرص به در خیره شده بودم
.. : انقدر حرص نخور پیر میشی
بهش نگاه کردم
ا/ت : حرصمو سر تو خالی میکنما
دستاشو به معنی تسلیم اورد بالا
خندیدم
......
در زدم و رفتم داخل
الکس : خوبه بلاخره اومدی بیا بشین
رفتم نشستم رو صندلی روبروم نشست
الکس : میخواستم بهت بگم باید تمریناتو بیشتر کنیم باید کارا فشرده تر بشه تا تو زودتر آماده بشی
ا/ت : چی؟ ( با داد ) یعنی میگی الان خیلی راحته؟
الکس : نه ولی باید سختر از این بگیریم
ا/ت : اما من نمیتونم
الکس : باید بتونی میفهمی؟ باید بتونی ا/ت
چیزی نگفتم بلند شدم
ا/ت : من میرم استراحت کنم اگه کار دیگه ای نداری
هوفی کشید
الکس : نه برو
سریع از اونجا اومدم بیرون چون یکم دیگه حرف میزد میگرفتم خفش میکردم
.......
از زبان راوی :
از اون روز به بعد تمرینات ا/ت سخت تر و سخت تر شده بود دیگه ا/ت ورزشکار حرفه ای شده بود و میتونست وارد تیم بشه و دیگه به ماموریت های سخت فرستاده میشد توی این مدت با متیو هم دوست شده بود ( همونی ک علامتش .. بود )
دوستای صمیمی شده بودن الکس دیگه نمیتونست به ا/ت دستور بده
تهیونگم ک هر کاری کرد نتونست دختر اون خانواده رو پیدا کنه ( همون ا/ت ) پرونده های زیادی داشت ولی این پرونده باید حل میشد برای همین ذهنش مشغول بود وقتی مجبور شد به آخرین احتمالی ک میداد فکر کنه تصمیم گرفت نقشه ای بکشه و انجامش بده تا این پرونده هم به پایان برسه و همه چی درست بشه اما میتونست این ریسکو کنه ؟ این کار خیلی ریسک داشت نقشه معمولی ای نبود و کلی برنامه ریزی شده بود برای همین ریسک بالایی داشت البته نه برای تهیونگ ک خودش یه مدت زیادی مافیا بوده
ا/ت ویو
با چشمای گرد بهش نگاه میکردم
.. : بسکتبال بلدی؟
ا/ت : امم نه
.. : خوبه پس بهت یاد میدم
توپو ازم گرفت و شروع کرد به حذف زدن داشت توضیح میداد ک باید چیکار کنم
.. : بیا توپو ازم بگیر
ا/ت : اما
نزاشت حرفم تموم بشه
.. : گفتم بیا و توپو ازم بگیر
رفتم جلو تا توپو بگیرم ولی جاخالی داد
بسکتبالش خیلی خوب بود
.. : باید توپو ازم بگیری
دوباره رفتم تا توپو ازش بگیرم ولی بازم نزاشت
انقدر تلاش کردم و توپو ازش گرفتم و انداختم تو سبد ک بالای میله ی گوشه اتاق بود خودمم تعجب کرده بودم سوت زد برگشتم سمتش
.. : توقع نداشتم انقدر زود پیشرفت کنی
خندیدم
ا/ت : ما اینیم
.. : خب حالا من یه چیزی گفتم
ا/ت : هی
ایندفعه اون خندید
با صدای در هردومون برگشتیم سمتش
الکس : شماها اینجا چیکار میکنید؟
.. : داشتم بهش بسکتبال یاد میدادم آقا
به من نگاه کرد
الکس : تو چی؟ یاد گرفتی؟
ا/ت : آره تا حدودی
الکس : خوبه بعد از تمرینا بیا اتاق من
دلم میخواست بگیرم خفش کنم چون من نقشه کشیده بودم تا بعد از تمرین برم تو اتاقمو تا میتونم استراحت کنم ولی حالا این...
ا/ت : میشه..
نزاشت حرفمو تموم کنم
الکس : استراحتم میکنی نگران نباش دو دقیقه کارت دارم
ا/ت : باشه
رفتش با حرص به در خیره شده بودم
.. : انقدر حرص نخور پیر میشی
بهش نگاه کردم
ا/ت : حرصمو سر تو خالی میکنما
دستاشو به معنی تسلیم اورد بالا
خندیدم
......
در زدم و رفتم داخل
الکس : خوبه بلاخره اومدی بیا بشین
رفتم نشستم رو صندلی روبروم نشست
الکس : میخواستم بهت بگم باید تمریناتو بیشتر کنیم باید کارا فشرده تر بشه تا تو زودتر آماده بشی
ا/ت : چی؟ ( با داد ) یعنی میگی الان خیلی راحته؟
الکس : نه ولی باید سختر از این بگیریم
ا/ت : اما من نمیتونم
الکس : باید بتونی میفهمی؟ باید بتونی ا/ت
چیزی نگفتم بلند شدم
ا/ت : من میرم استراحت کنم اگه کار دیگه ای نداری
هوفی کشید
الکس : نه برو
سریع از اونجا اومدم بیرون چون یکم دیگه حرف میزد میگرفتم خفش میکردم
.......
از زبان راوی :
از اون روز به بعد تمرینات ا/ت سخت تر و سخت تر شده بود دیگه ا/ت ورزشکار حرفه ای شده بود و میتونست وارد تیم بشه و دیگه به ماموریت های سخت فرستاده میشد توی این مدت با متیو هم دوست شده بود ( همونی ک علامتش .. بود )
دوستای صمیمی شده بودن الکس دیگه نمیتونست به ا/ت دستور بده
تهیونگم ک هر کاری کرد نتونست دختر اون خانواده رو پیدا کنه ( همون ا/ت ) پرونده های زیادی داشت ولی این پرونده باید حل میشد برای همین ذهنش مشغول بود وقتی مجبور شد به آخرین احتمالی ک میداد فکر کنه تصمیم گرفت نقشه ای بکشه و انجامش بده تا این پرونده هم به پایان برسه و همه چی درست بشه اما میتونست این ریسکو کنه ؟ این کار خیلی ریسک داشت نقشه معمولی ای نبود و کلی برنامه ریزی شده بود برای همین ریسک بالایی داشت البته نه برای تهیونگ ک خودش یه مدت زیادی مافیا بوده
۹.۶k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.