در زندگی لحظاتی پیش می آید که انسان نه کسی را دوست دارد ن
در زندگی لحظاتی پیش می آید که انسان نه کسی را دوست دارد نه دلش میخواهد کسی او را دوست داشته باشد؛از همه چیز و همه کس حتی از وجود خود بیزار است؛مثل اینکه تمام نیروها و رشته های زندگی را از او بریده اند،نه میل به کار کردن دارد و نه اشتهای خوردن؛دلش میخواهد خاموش و تنها در گوشه ای بنشیند و به نقطه ی ثابتی خیره شود؛یا اینکه صورتِ اشک آلودِ خود را در متکا فرو برد و به هیچ چیز نیندیشد.
.
علی محمد افغانی
.
علی محمد افغانی
۲۴.۲k
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.