عنان احساسم را به دست معشوقه ای بی احساس و سنگدل سپردم
عنان احساسم را به دست معشوقه ای بی احساس و سنگدل سپردم
روزهای نخستین آشنایی مان را به خاطر دارم
همه اش...
عشق بود و من گمان کردم خداوند لطفش را بر من تمام کرده با این هدیه اش اما به مرور فهمیدم که ابراز احساساتش از روی عادت است
آخ...
که من در آن لحظه چقدر در هم شکستم
چقدر نقشت راخوب بازی کردی تو را همچون طبیب دلم یافتم و جرعه های عشقت را سر ساعت سر کشیدم سوگند نامه ات را کجای دلم جا بدهم !!
به خدا من سزاوار این همه دلهره نبودم
روزهای نخستین آشنایی مان را به خاطر دارم
همه اش...
عشق بود و من گمان کردم خداوند لطفش را بر من تمام کرده با این هدیه اش اما به مرور فهمیدم که ابراز احساساتش از روی عادت است
آخ...
که من در آن لحظه چقدر در هم شکستم
چقدر نقشت راخوب بازی کردی تو را همچون طبیب دلم یافتم و جرعه های عشقت را سر ساعت سر کشیدم سوگند نامه ات را کجای دلم جا بدهم !!
به خدا من سزاوار این همه دلهره نبودم
- ۴۸۴
- ۰۸ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط