انشا پسربچه به پدر رفتگرش
انشاي پسربچه به پدر رفتگرش:
پدرعزيزم، من به خوبي ميفهمم که بسيار باشرف است آنکس که انسان باشد و بين آشغالها نان پيداکند،
تاآنکس که؛ آشغال باشد و بين انسانها نان پيداکند...!
دردي که انسان را به سکوت وا ميدارد
بسيار سنگين تر از درديست که
انسان را به فرياد وا ميدارد...!
و انسانها فقط
به فرياد هم ميرسند،نه به سکوت هم!
پدرعزيزم، من به خوبي ميفهمم که بسيار باشرف است آنکس که انسان باشد و بين آشغالها نان پيداکند،
تاآنکس که؛ آشغال باشد و بين انسانها نان پيداکند...!
دردي که انسان را به سکوت وا ميدارد
بسيار سنگين تر از درديست که
انسان را به فرياد وا ميدارد...!
و انسانها فقط
به فرياد هم ميرسند،نه به سکوت هم!
- ۱۹۶
- ۱۳ مهر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط