خاطرات ترسناک شما پارت 15
خاطرات ترسناک شما پارت 15
من و مامانم تنها تو خونه ای که از پدربزرگم به ارث رسیده زندگی میکنیم
خونمون خیلی بزرگه و حیاطش پر از درخته نصفه شب بود که صدای جیغای مامانم رو شنیدم. هیچوقت تاحالا ندیده بودم که اینجوری جیغ بزنه. هراسون به دم در اتاقش رفتم. يهوو تلفن زنگ خونه زنگ خورد و همزمان باهاش صدای مامانم هم قطع شد تلفن رو جواب دادم، مامانم بود! گفت: اون صدای من نیست، بیا تو حياط باید فرار کنیم..
#جایی_که_سایه_نداره
من و مامانم تنها تو خونه ای که از پدربزرگم به ارث رسیده زندگی میکنیم
خونمون خیلی بزرگه و حیاطش پر از درخته نصفه شب بود که صدای جیغای مامانم رو شنیدم. هیچوقت تاحالا ندیده بودم که اینجوری جیغ بزنه. هراسون به دم در اتاقش رفتم. يهوو تلفن زنگ خونه زنگ خورد و همزمان باهاش صدای مامانم هم قطع شد تلفن رو جواب دادم، مامانم بود! گفت: اون صدای من نیست، بیا تو حياط باید فرار کنیم..
#جایی_که_سایه_نداره
۲.۳k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.