برشیازیککتاب

#برشی_از_یک_کتاب

اگر می‌دانستم این آخرین دقایقی است که تو را می‌بینم، به تو می‌گفتم «دوستت دارم» و نمی‌پنداشتم تو خود این را می‌دانی.
همیشه فردایی نیست تا زندگی فرصت دیگری برای جبران این غفلت‌ها به ما دهد. کسانی را که دوست داری همیشه کنار خود داشته باش و بگو چقدر به آن‌ها علاقه و نیاز داری. مراقبشان باش.

به خودت این فرصت را بده تا بگویی:
«مرا ببخش»، «متاسفم»، «خواهش می‌کنم»، «ممنونم» و از تمام عبارات زیبا و مهربانی که بلدی استفاده کن. هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد اگر افکارت را چون رازی در سینه محفوظ داری. خودت را مجبور به بیان آن‌ها کن.
به دوستان و همه‌ی آنهایی که دوستشان داری ، بگو چقدر برایت ارزش دارند. اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود و روزی با اهمیت نخواهد گشت.

#گابریل_گارسیا_مارکز
از کتاب: همراه با عشق

#حلقه
دیدگاه ها (۲)

چقد ایشون خوشگل تشریف دارن :Dپنجره ای برای دیدن تو مدادی برا...

ای دل من سر مزن بر سینه اینسان ناشکیبا لحظه ای دیوانه جان،آر...

حس ‌های زیادی هستند که نه می‌توان آن‌ها را به زبان آورد .. ن...

مادربزرگم نظریه ی بسیار جالبی داشت. می گفت هریک از ما با یک ...

خودت را تماشا کن، بی قضاوت،فقط تماشا کن !چقدر محتاج تحسین هس...

به عشق زندگیم گفتماینه حال و روز من دست این جماعتو داری می ب...

خدا توبه کنندگان را دوست دارد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط