وقتی کرم میریزی
وقتی کرم میریزی 🤭
#پارت ۱
ویو ا.ت : منو کوک ۱ سالی میشه باهم ازدواج کردیم و یه خونواده کوچیک ۲ نفره داریم امروز دوباره کرم ریزیم فوران کرده بود جوری که فقط باید کوک رو اذیت میکردم آتیش کرم ریزیم خاموش شه
یه نقشه توپ کشیدم کوک رو مبل بود رفتم پیشش نشستم و گونشو بوسیدم و گفتم ...
ا.ت : عشقم
کوک : جان دلم ؟
ا.ت : پاشو بیا بریم استخر حیاط بهم یکم شنا یاد بده ( قیافش رو لوس کرد )
کوک : چشممم ... ولی مگه تو از شنا نمیترسیدی ؟
ا.ت : آره خب ولی وقتی تو باشی نمیترسم
کوک : چشم پاشو برو مایوت رو بپوش بریم
ا.ت : رو جفت چشام رئیس
کوک : چشات بی بلا جانم
ا.ت : بوسسس ( یه بوس پروازی فرستاد واسش )
ویو ا.ت : با دو رفتم مانوم رو پوشیدم و دست کوک رو گرفتم و رفتیم حیاط پشتی که یه استخر بزرگ داشت وایسادم جلوش درست بود از شنا میترسیدم ولی تقریبا بلد بودم کوک دم گوشم گفت ....
کوک : آماده ای ؟
ا.ت : آ ... آره
کوک : خب من اینجا وای میستم راهنماییت کنم زیاد خوشم نمیاد خیس بشم
ا.ت تو ذهنش : ( همینه )
کوک : خب بپر تو آب
ا.ت : اوکی
ویو ا.ت : پریدم تو آبحال داد بهم خنک خنک شدم الان بیشتر از این چی میچسبه ؟ آرههههه کوک رو بندازم تو آب
کمی تو آب شنا کردم که کوک شک نکنه بعدم رفتم جلوش و گفتم ...
ا.ت : کوکی بیا تو هم تو آببب
کوک : نمیشه فسقلی
ا.ت : نمیای
کوک : نه
ا.ت : خودت خواستی
ویو کوک : همین که نه رو گفتم از پام گرفت و محکم کشیدتم داخل آب چون کاشی هایی هم که روش وایساده بودم لیز و خیس بود به سر افتادم تو آب
خیس خیس شده بودم به شدت ناجور ا.ت همینجوری داشت بهم میخندید با حرص موهای خیسم که رو صورتم بود رو با حالت جذابی کشیدم عقب که ا.ت گفت ......
#پارت ۱
ویو ا.ت : منو کوک ۱ سالی میشه باهم ازدواج کردیم و یه خونواده کوچیک ۲ نفره داریم امروز دوباره کرم ریزیم فوران کرده بود جوری که فقط باید کوک رو اذیت میکردم آتیش کرم ریزیم خاموش شه
یه نقشه توپ کشیدم کوک رو مبل بود رفتم پیشش نشستم و گونشو بوسیدم و گفتم ...
ا.ت : عشقم
کوک : جان دلم ؟
ا.ت : پاشو بیا بریم استخر حیاط بهم یکم شنا یاد بده ( قیافش رو لوس کرد )
کوک : چشممم ... ولی مگه تو از شنا نمیترسیدی ؟
ا.ت : آره خب ولی وقتی تو باشی نمیترسم
کوک : چشم پاشو برو مایوت رو بپوش بریم
ا.ت : رو جفت چشام رئیس
کوک : چشات بی بلا جانم
ا.ت : بوسسس ( یه بوس پروازی فرستاد واسش )
ویو ا.ت : با دو رفتم مانوم رو پوشیدم و دست کوک رو گرفتم و رفتیم حیاط پشتی که یه استخر بزرگ داشت وایسادم جلوش درست بود از شنا میترسیدم ولی تقریبا بلد بودم کوک دم گوشم گفت ....
کوک : آماده ای ؟
ا.ت : آ ... آره
کوک : خب من اینجا وای میستم راهنماییت کنم زیاد خوشم نمیاد خیس بشم
ا.ت تو ذهنش : ( همینه )
کوک : خب بپر تو آب
ا.ت : اوکی
ویو ا.ت : پریدم تو آبحال داد بهم خنک خنک شدم الان بیشتر از این چی میچسبه ؟ آرههههه کوک رو بندازم تو آب
کمی تو آب شنا کردم که کوک شک نکنه بعدم رفتم جلوش و گفتم ...
ا.ت : کوکی بیا تو هم تو آببب
کوک : نمیشه فسقلی
ا.ت : نمیای
کوک : نه
ا.ت : خودت خواستی
ویو کوک : همین که نه رو گفتم از پام گرفت و محکم کشیدتم داخل آب چون کاشی هایی هم که روش وایساده بودم لیز و خیس بود به سر افتادم تو آب
خیس خیس شده بودم به شدت ناجور ا.ت همینجوری داشت بهم میخندید با حرص موهای خیسم که رو صورتم بود رو با حالت جذابی کشیدم عقب که ا.ت گفت ......
- ۹.۱k
- ۱۴ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط