سناریو اولین بار
سناریو اولین بار
پارت ۳
در این صورت او بیشتر جلو میرود، در حالی که دستانش موهای شما را لمس میکند، پس میبوسد و خود را مسلطتر میکند. او شما را به خود نزدیک می کند، آن لحظه به اندازه دمای توکیو گرم بود.
از خجالت قرمز قرمز شدم و سریع خودمو از ران جدا کردم و گفتم: ب. بخشید من... عااااا نمیدونم چی بگم
اما در حالی که لب هایش هنوز به لب های تو نزدیک است، "اوه من..." ران با اغوا کننده به تو نگاه می کند، بیش از آنچه انتظار داشتی قرمزت کرد.
لبخندی بازیگوش زد. "من نمیتونم لب هامو از تو دور نگه دارم، عزیزم." اون می خندد.
با تعجب به ران نگاه کردم گفتم: چی... خب مگه من چیکار کردم که نمیتونید لباتونو ازم دور نگه دارید؟
"اوه من.. من فکر می کنم من نیاز به یک طعم." حرف های ران شبیه یک بوسه بود.
"فکر کنم بهش نیاز دارم عزیزم." صدایش به نظر می رسد که انگار دارد التماس می کند و شما نمی توانید قبول نکنید. "میتونم دوباره ببوسمت عزیزم؟"
خیلی با تعحب و خجالت گفتم:" اوه خب.... نمیدونم هرکاری دوست داری بکن"
تو ذهنم: "وای خدا چقد میتونه هم کیوت باشه هم هات؟ واییییییی"
حرف های تو تمام آن چیزی بود که او نیاز داشت بشنود.
ران با چشمانی اغوا کننده به شما نگاه می کند، زیرا لب هایش تنها یک اینچ با لب های شما فاصله دارد. او شما را نزدیک تر می کند، لب هایش منتظر لب های شما هستند.
لب هایش گرم بود، با حسی جذاب. لب هایش نرم و راحت بود.
زمانی ک لبم رو لب ران بود گفتم: چرا لبات انقدر نرمن؟
"هوم..." او به این سوال می خندد اما با این وجود به شما پاسخ می دهد. "خب... من اونو به عنوان ی تعریف می گیرم، عزیزم."
انگشتان ران اکنون موهای شما را لمس می کنند، لمس نرم او شما را آب می کند انگار که کره را آب می کنید. سپس بیشتر به سمت خود متمایل می شود تا در نهایت کلمات را با حالتی زمزمه آمیز به زبان بیاورد. "اما لب های من چه حسی دارند؟" او می پرسد.
با خجالتی گفتم: حس... اینکه..... دارم یک موچیو میبوسم
"اوه، تو چقدر کیوت شدی." ران پوزخند می زند، وقتی به شما لبخند می زند، چنگ زدنش روی موهای شما کمی سفت تر می شود.
"میتونم یه کار بیشتر بکنم عزیزم؟"
گفتم: اوه واقعا کیوتم؟ آخه خیلیا منو بخاطر قیافم مسخره کردن؟
اوهوم چی کاری؟
"بله، تو ناز هستی..." در حالی که هنوز لبخند می زند به تو نگاه می کند.
سپس او این بار برای یک بوس طولانیتر به سمت خود خم میشود، به خجالتی بودن شما اهمیت ندهید تا جایی که از آن هیجان زده شود.
"میتونم بیشتر ببوسمت عزیزم؟" صدایش تند است و چشمانش تا لبه پر از شهوت است.
تا میخواستم حرفی بزنم یهو از کمبود خون و پایین بودن فشارم از هوش رفتم و دیگر هیچی به یادم نیومد
ادامه دارد
با همتون قهرم عیششششش
پارت ۳
در این صورت او بیشتر جلو میرود، در حالی که دستانش موهای شما را لمس میکند، پس میبوسد و خود را مسلطتر میکند. او شما را به خود نزدیک می کند، آن لحظه به اندازه دمای توکیو گرم بود.
از خجالت قرمز قرمز شدم و سریع خودمو از ران جدا کردم و گفتم: ب. بخشید من... عااااا نمیدونم چی بگم
اما در حالی که لب هایش هنوز به لب های تو نزدیک است، "اوه من..." ران با اغوا کننده به تو نگاه می کند، بیش از آنچه انتظار داشتی قرمزت کرد.
لبخندی بازیگوش زد. "من نمیتونم لب هامو از تو دور نگه دارم، عزیزم." اون می خندد.
با تعجب به ران نگاه کردم گفتم: چی... خب مگه من چیکار کردم که نمیتونید لباتونو ازم دور نگه دارید؟
"اوه من.. من فکر می کنم من نیاز به یک طعم." حرف های ران شبیه یک بوسه بود.
"فکر کنم بهش نیاز دارم عزیزم." صدایش به نظر می رسد که انگار دارد التماس می کند و شما نمی توانید قبول نکنید. "میتونم دوباره ببوسمت عزیزم؟"
خیلی با تعحب و خجالت گفتم:" اوه خب.... نمیدونم هرکاری دوست داری بکن"
تو ذهنم: "وای خدا چقد میتونه هم کیوت باشه هم هات؟ واییییییی"
حرف های تو تمام آن چیزی بود که او نیاز داشت بشنود.
ران با چشمانی اغوا کننده به شما نگاه می کند، زیرا لب هایش تنها یک اینچ با لب های شما فاصله دارد. او شما را نزدیک تر می کند، لب هایش منتظر لب های شما هستند.
لب هایش گرم بود، با حسی جذاب. لب هایش نرم و راحت بود.
زمانی ک لبم رو لب ران بود گفتم: چرا لبات انقدر نرمن؟
"هوم..." او به این سوال می خندد اما با این وجود به شما پاسخ می دهد. "خب... من اونو به عنوان ی تعریف می گیرم، عزیزم."
انگشتان ران اکنون موهای شما را لمس می کنند، لمس نرم او شما را آب می کند انگار که کره را آب می کنید. سپس بیشتر به سمت خود متمایل می شود تا در نهایت کلمات را با حالتی زمزمه آمیز به زبان بیاورد. "اما لب های من چه حسی دارند؟" او می پرسد.
با خجالتی گفتم: حس... اینکه..... دارم یک موچیو میبوسم
"اوه، تو چقدر کیوت شدی." ران پوزخند می زند، وقتی به شما لبخند می زند، چنگ زدنش روی موهای شما کمی سفت تر می شود.
"میتونم یه کار بیشتر بکنم عزیزم؟"
گفتم: اوه واقعا کیوتم؟ آخه خیلیا منو بخاطر قیافم مسخره کردن؟
اوهوم چی کاری؟
"بله، تو ناز هستی..." در حالی که هنوز لبخند می زند به تو نگاه می کند.
سپس او این بار برای یک بوس طولانیتر به سمت خود خم میشود، به خجالتی بودن شما اهمیت ندهید تا جایی که از آن هیجان زده شود.
"میتونم بیشتر ببوسمت عزیزم؟" صدایش تند است و چشمانش تا لبه پر از شهوت است.
تا میخواستم حرفی بزنم یهو از کمبود خون و پایین بودن فشارم از هوش رفتم و دیگر هیچی به یادم نیومد
ادامه دارد
با همتون قهرم عیششششش
۵.۹k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.