چند شاتی جونگکوک

چند شاتی جونگکوک
part 2

ات ویو
اه خدایا بالاخره راحت شدم.... جونگکوک‌ ۲۶ سالشه و منو به عنوان دختر خوندش به سرپرستی قبول کرده.. البته که من ۲۲ سالمه.. اون‌بزرگترین رئیس مافیاست و واقعا همه ازش میترسن... منم بعضی وقتا میترسم... جونگکوک همیشه با همه سرده.. البته بجز من.. نمیدونم‌چرا.. با من خیلی مهربون رفتار میکنه... خیلی خیلی مهربون...
با حرفام‌خندم‌گرفت....
روی تخت دراز کشیدم..
ول و کمرم واقعا درد میکرد...
کیسه آب گرمم رو بغل کردم و پتو روی خودم کشیدم...

جونگکوک ویو
کاش بهش میگفتم.. من عاشقشم... ولی نمیتونم اعتراف کنم.. اه لعنتی چرا آخه چرا...
وقتی با اون‌ملافه خونی اومد خیلی خجالت کشید...
الهی الان پریوده.. باید خیلی خوب ازش مراقبت کنم....
کتم رو پوشیدم..
به حیاط عمارت رفتم و ماشین لامبورگینی ام رو برداشتم و سوار شدم..
به سمت سوپر مارکت رفتم ..
اول...
کمی شکلات خریدم... بعد کمی آب‌نبات... و در آخر هم ۳ تا شیر کاکائو...
چند بسته بيسکوئيت توت فرنگی..
و چند بسته بيسکوئيت کاکائویی خریدم....
۵ بسته نودل گوشت...
۵ بسته نودل مرغ....
۵ بسته نودل سبزیجات...
حساب کردم و به عمارت برگشتم....
نایلون هارو به خدمتکار ها دادم تا به اتاق ات ببرن...
خودم‌هم به سمت آشپز خونه رفتم و یدونه قرص مسکن برداشت با یه لیوان آب...
به طبقه ۳ ، اتاق ات رفتم.
وارد که شدم..
خدمتکار ها نایلون های خوراکی رو گوشه اتاق‌گذاشته بودن....

-ات.. بیدار شو....

+هوم....

-بیا این قرص رو بخور

ات چشماشو باز کرد و روی تخت نشست...
قرص رو از کوک‌گرفت و خورد....

-بهتری؟

+آره.. مرسی.. ببخشید تو زحمت افتادی..

-خواهش میکنم.. نه چه زحمتی؟

ات به دور و اطراف نگاه کرد..
چشمش به نایلون ها افتاد...

چشماش برق زد..

+اینا چین؟؟

-ببین....(نیشخند)

ات به سمت نایلون‌ها رفت و بازشون کرد
دیدگاه ها (۱۶)

چندشاتی جونگکوکpart 3ات با خوشحالی برگشت...+ ووویییی همه ی ا...

جواب به ناشناس🎀

چندشاتی جونگکوکpart 1با درد دلم از خواب پریدم...وای.. نه...س...

چندشاتی جونگکوکpart 2 * لیا و لیانا دوتا دختر خیلی ناز و خوش...

نام فیک: عشق مخفیPart: 37ویو ات*رفتم توی اتاقمو درو بستمو پش...

دوست پسر دمدمی مزاج

پارت ۳۱ات: تو.... خیلی 😡😨جیمین: من چی 😡ات: هیچی.... ترس.... ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط