رمان یک خاطره پارت ۳۶

♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
#یک_خاطره [🖤♥]
#پارت_³⁶ [🖤♥]

اروم رفتم سمت اتاق.
شدو رو دیدم که دست به سینه است و چشماشو بسته.
سونیکم با کله تو دیوار بود و تکون نمیخورد.
- ام... داداش بزرگه، میگم این زندس؟
سونیک دستشو به معنای اوکی اورد بالا.
اروم رفتم سمت سونیک. پاهاشو گرفتم و کشیدم.
صداش از اتاق کناری اومد: آخ نکش کله ام از گردنم جدا شد!
شدو چشماشو باز کرد و رفت اتاق کناری.
شدو- سیلور این چطوری رفته تو دیوار؟
- چ. چ. چطور؟
شدو- سرش از دیوار رد شده.
- ینی چی؟!
سونیک شروع کرد به تکون خوردن و گفت: سرمو در بیارید الان خفه میشم.
یهو بدنش کشیده شد به سمت دیوار.
سونیک- اخ شدو ولم کن! گوشام از جاش کنده شد ولم کن.
شدو- خب دارم دَرِت میارم دیگه!
سونیک- مگه گونی سیب زمینی ام اینجوری گوشامو میکشی؟
شدو- چیزی از گونی سیب زمینی کم نداری!
سونیک پاهاشو تکون میداد و داد میزد.
- داداش بزرگه ولش کن الان خفه میشه.
شدو- انقدر بهم نگو داداش بزرگه! "عصبی"
- خب الان خفه میشه.
شدو- میخوام فقط از اتاق بندازمش بیرون!
سونیک- بابا مثلا من اینجا گیر کردما.
شدو سر سونیک رو ول کرد اومد این طرف.
شدو- سیلور عقب وایسا.
پاهاشو گرفت و محکم کشید که سونیک داد زد.
ولی از جاش تکون نخورد.
سونیک- اگه من اینجا خفه نشم تو منو میکشی.
شدو- اخه تو چجوری رفتی تو دیوار؟


♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
دیدگاه ها (۳)

رمان یک خاطره پارت ۳۷: موش کوچولوی آبی

پلیز کپشن

کی میاد ست؟ من شدو رو برمیدارما از الان گفته باشم😑😂

من وقتی دارم راجع به شدو به بغل دستیم میگم😂💔

خطوط موازی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط