رمان یک خاطره پارت ۳۷: موش کوچولوی آبی
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
#یک_خاطره [🖤♥]
#پارت_³⁷ [🖤♥]
شدو داد زد: ناکلززززز.
ناکلز از پایین جواب داد: چیههه؟
شدو- بیا اینجااا.
ناکلز- الان میامم.
«سونیک💙⚡»
آخ گوشام درد گرفت.
صدای پای ناکلز اومد.
شدو- بیا اینو بکشیم بیرون.
ناکلز- این... این... چجوری؟
«سیلور🌪🤍»
سونیک- پاهامو از تنم جدا نکنیدا.
شدو- دعا کن سرت از بدنت جدا نشه.
ناکلز- مثلا قهرمانمون سونیکه با کله رفته تو دیوار.
شدو- از بس که بچه ست، موش آبی.
سونیک پاهاشو تکون داد: هی! من هنوزم اینجام!
شدو- اینجایی که چی؟
بعد با ناکلز پاهاشو گرفتن و شروع کردن به کشیدن.
سونیک- ینی.... چی.... اینجا.... که... اینجام... اصلا میفهمی.... با کی حرف میزنی؟
شدو- با کی؟ با یه موش؟
سونیک- من موش نیستم!
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
#یک_خاطره [🖤♥]
#پارت_³⁷ [🖤♥]
شدو داد زد: ناکلززززز.
ناکلز از پایین جواب داد: چیههه؟
شدو- بیا اینجااا.
ناکلز- الان میامم.
«سونیک💙⚡»
آخ گوشام درد گرفت.
صدای پای ناکلز اومد.
شدو- بیا اینو بکشیم بیرون.
ناکلز- این... این... چجوری؟
«سیلور🌪🤍»
سونیک- پاهامو از تنم جدا نکنیدا.
شدو- دعا کن سرت از بدنت جدا نشه.
ناکلز- مثلا قهرمانمون سونیکه با کله رفته تو دیوار.
شدو- از بس که بچه ست، موش آبی.
سونیک پاهاشو تکون داد: هی! من هنوزم اینجام!
شدو- اینجایی که چی؟
بعد با ناکلز پاهاشو گرفتن و شروع کردن به کشیدن.
سونیک- ینی.... چی.... اینجا.... که... اینجام... اصلا میفهمی.... با کی حرف میزنی؟
شدو- با کی؟ با یه موش؟
سونیک- من موش نیستم!
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
۲.۹k
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.