پلوتون عزیزم این روز ها انسان بودن مرا خسته کرده کا
پلوتونِ عزیزم ، این روز ها ، انسان بودن مرا خسته کرده. کاش میشد بخشی از خاک تو بودم. انسان بودن ننگ است..آنها فکر میکنند قدرتمند هستند اما تنها یک غبار کوچکی از کیهان به حساب می آیند. یا اگر جهان را یک بدن حساب کنیم ، انسان حتی نمیتواند مولکول یک اتم بدنش باشد. مدام به چیز هایی مانند عشق ، خود را بی اعتقاد نشان میدهند در حالی که خورشید نورش را برای زیبایی ماه هر شب فدا میکند. درحالی که صادقانه به این قمر عشق میورزد اما هیچ وقت فرصت نمیکند تا اورا ببوسد. چون به محض نزدیک شدنش به ماه ، نابودش میکند. اما با این حال همیشه در انتظار کسوف است برای دیدار ماهش. پلوتونِ من ، انسان ها میگویند تنها هستند اما نمیدانند زحل ، در ظاهر دورش را ماه ها گرفته اند اما در حقیقت تنهاست. آنها احساس طرد شدن میکنند درحالی که ناسا تورا بخشی از منظومه ی شمسی نمیشناسد. یا مثلا تا به حال به این فکر کرده اند که همین زمینی که در آن میزیستند ممکن است گرد نباشد؟
من زیاد فکر می کنم. به این فکر میکنم که استیون هاوکینگ متعقد بود سیاه چاله ها راهی به دنیای موازی هستند. و با یک شرایط خاص می توان از آنها عبور کرد و وارد دنیای موازی شد. پس اگر ما یک سیاه چاله پیدا کنیم که میلیون ها برابر خورشید باشد ، اگر به افق رویدادش نزدیک شویم آن نیروی ثابتی که به ما وارد میکند ، باعث متلاشی شدن ما نمیشود. پس در نتیجه میتوانیم پا به دنیای موازی بگذاریم. درباره ی چگونگی این دنیا فکر کرده ام. مثلا ابر ها قرمز رنگ هستند و خورشید رنگش سبز است. آسمان زرد است و هر کس هر طور که دوست دارد میتواند باشد. آنجا همه به معجزه اعتقاد دارند و احساسات را نادیده نمیگیرند.
آه ، پلوتون این ها در نظرِ انسان ها افسانه هستند اما من بیشتر از هرچیزی ، متعقدم که وجود دارند. حتی من هر شب زمانی که به ماه و آسمان زل میزنم آرزو میکنم ستاره ی کوچکی در چند کیلومتریِ خانه ام فرود بیاید. کاش میتوانستم آن کهکشانِ مخفی شده ی درونم را پیدا کنم و جزوی از شما باشم. اما همچنان یک انسان هستم که فقط قسمتی از غبارِ این دنیاست و این جز حس پوچی چیزی برای من ندارد.
- نامه ی 138 امی ، یک فرازمینی کوچک به سیاره ی پلوتون
#کتاب_نامه
من زیاد فکر می کنم. به این فکر میکنم که استیون هاوکینگ متعقد بود سیاه چاله ها راهی به دنیای موازی هستند. و با یک شرایط خاص می توان از آنها عبور کرد و وارد دنیای موازی شد. پس اگر ما یک سیاه چاله پیدا کنیم که میلیون ها برابر خورشید باشد ، اگر به افق رویدادش نزدیک شویم آن نیروی ثابتی که به ما وارد میکند ، باعث متلاشی شدن ما نمیشود. پس در نتیجه میتوانیم پا به دنیای موازی بگذاریم. درباره ی چگونگی این دنیا فکر کرده ام. مثلا ابر ها قرمز رنگ هستند و خورشید رنگش سبز است. آسمان زرد است و هر کس هر طور که دوست دارد میتواند باشد. آنجا همه به معجزه اعتقاد دارند و احساسات را نادیده نمیگیرند.
آه ، پلوتون این ها در نظرِ انسان ها افسانه هستند اما من بیشتر از هرچیزی ، متعقدم که وجود دارند. حتی من هر شب زمانی که به ماه و آسمان زل میزنم آرزو میکنم ستاره ی کوچکی در چند کیلومتریِ خانه ام فرود بیاید. کاش میتوانستم آن کهکشانِ مخفی شده ی درونم را پیدا کنم و جزوی از شما باشم. اما همچنان یک انسان هستم که فقط قسمتی از غبارِ این دنیاست و این جز حس پوچی چیزی برای من ندارد.
- نامه ی 138 امی ، یک فرازمینی کوچک به سیاره ی پلوتون
#کتاب_نامه
- ۲.۴k
- ۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط