باید از خاطرات ترسید

باید از خاطرات ترسید
مبادا باور زندگی را فلج کنند...
که
وقتی خاطرات بی حیا شوند،
دلتنگی بزرگتر از رسالت گریه می شود..
دیگر فرقی نمیکند که
به شک دیوار تکیه دهی یا
پشت آبرو خیابان پناه بگیری..

این خاطرات تمام نمی شوند که دوباره شروع نشوند..
مادامی که هرکس
درون خودش
خیابانی برای قدم زدن داشته باشد،
بی اختیار در آن زمینگیر می شود..
دیدگاه ها (۲)

دیر آمدے موسے...!دوره اعجازها گذشتہ است...!عصایت را بہ چارلے...

سعدیا گفتی که مهرش می‌رود از دل ولیمهر رفت و ماه آبان نیز آر...

من بیشتر اوقات همینطورم☺

..بغض میکنم بیتاب میشومآه میکشمرنج میبرم...من میمیرمو دوباره...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط