کابوس

کابوس!

part:18

کوک با اون چاقوی برنده که روی گلوش بود دیگه نمیتونست حرف بزنه و مطمئن بود اگه حرف بزنه .
ریسکش زیاده و ممکنه با جونش تموم شه .
پس ساکت شد و همراهش حرکت کرد .
اون مرد کوک رو توی یه ماشین انداخت و نفر دیگه ای چشماش و دستاش رو از پشت بست.
استرس داشت ولی هنوزم دنبال راه چاره بود.
از پشت دستش رو به سمت جیبش برد ...
خوشبختانه یادش رفته بود موقع برگشت لباسای بیرونش رو عوض کنه و موبایلشم هنوز توی جیبش بود.
الان فقط دغدغه اش راه فرار نبود..
باید می‌فهمید ا.ت کجاست..
البته که با چشمای بسته نمیشد ولی از یه چیز مطمئن بود.
..ردیاب های متصل به افراد شرکت ...
پس این یعنی شرکت می تونست با ردیاب موقعیت مکانی اونها رو متوجه شه .

و حالا ا.ت ،درسته ترسیده بود اما بازم نگران خودش نبود نگران پدر و مادرش جونگکوک و مخصوصا هایجین بود..اونم در خطر بود ..
کمی بعد ماشین ایستاد و اون مردای هیکلی ا.ت رو کشون کشون به جایی بودن انقدر ساکت بود که حتی صدای پاهاشون اکو می شد .
اون رو روی صندلی نشوندن که با صدای آشنایی‌ متعجب شد..

؟سلام پرنسس

با لحن عجیب و حال به هم زنی این و گفت.
ادامه داد:

؟....
دیدگاه ها (۰)

و بالاخره جیمین و جونگکوکم برگشتن 🤟

پست امروز جیمین:آرمی، این جیمین است. می خواهم از آرمی که امر...

اومدنننننن عرر(فقط منی که نمیتونم‌ببینمشون ولی بازم دارم از ...

کابوس!part:17خیلی خوشحال شده بود که قراره با هایجین وقت بگذر...

عشق مافیاییp2

:تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من، من حلش می کنما/ت: خب ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط