زن سرجایش خشک شد

زن سرجایش خشک شد
این مرد جوان همان ڪسی بود که...
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓

زن عجله داشت تا بـہ قرار هفتگی اش برسد.
چادرش را مرتب ڪرد و بـہ راهش ادامه داد . 
ڪمی آن طرف
دو تا دختر توجهش را جلب کردند. 
پوشش نامناسب و آرایش عجیب شان باعث شده بود که زن بی خیال عجلـہ ای ڪہ داشت بشود و قدم هایش را آهستـہ تر ڪند .

پسر جوانی خودش را ڪنار آن دو دختر رساند
و شروع ڪرد بـہ خندیدن و حرف زدن و شماره دادن .
دخترها هم بدشان نمی آمد و مقاومتی نمی ڪردند . 

زن انگار یادش آمده باشد ڪـہ عجلـہ دارد ،
چشم از صحنـہ ی ناهنجاری ڪـہ می دید برداشت و قدم هایش را تندتر کرد. 

یڪدفعـہ مردی با سرعت زیاد جوری از ڪنارش عبور کرد که نزدیڪ بود با او برخورد ڪند .
زن چادرش مرتب کرد و بـہ تندی بـہ سمت مرد برگشت . 
قبل از آنڪـہ زن اعتراضی بڪند ، مرد جوان دستش را روی سینـہ اش گذاشت ،
ڪمی خودش را بـہ نشانه ی ادب و احترام خم ڪرد و در نهایت متانت درحالیڪه چشمانش به نشانـہ ی ادب به پایین دوختـہ شده بود گفت : شرمنده ام خانم ببخشید متوجه شما نشدم .

زن سرجایش خشڪ شد .
این مرد جوان همان ڪسی بود ڪـہ چند لحظه قبل داشت با آن دخترها باجسارت و شوخی رفتار می کرد.

حجاب مصونیت است خواهرم امنیت و آرامش را همراه خود دارد.
دیدگاه ها (۱۰)

داستان تکان دهنده قسمت اول عشق بی فرجام16سالم بود یه دختر خج...

داستان تکان دهنده قسمت دومعشق بی فرجامیه روز ظهر که از سرکار...

ألْلَّهُمَّ صَلِّ وسَلّمْْ علـّی سَیّدِنَاْْ مٌحْمَدْْ ۆِعلـ...

#داستان_گریه_بار_وفات_محبوب_مان_حضرت_محمد_صلی_الله_علیه_وسلم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط