ا به دلها ما امر با وارث ...
اى به دلهاى ما امير بيا - وارث غربت غدير بيا
35 قدم تا غدير.....
اميرمومنان (ع) در اول خلافت به جهت اتمام حجت, براى احقاق حق خود آنقدر تلاش کرد که گفتند آن حضرت طمع به خلافت دارد و بعد که بنا بر مصلحت صبر پيشه نموده و سکوت اختيار کرد گفتند از خلفا راضى بوده است!!!! براى اينکه با آنها مخالفت نکرد و در برابر برنامه هاى آنها سکوت پيشه نمود.!!!!
در روز هاى سقيفه که ابوعبيده جراح به امام (ع) گفت: اى فرزند ابوطالب, چقدر به خلافت علاقه دارى و حريص هستى؟
امام(ع) فرمود:"به خدا سوگند شما از من به خلافت حريص تريد,در حالى که از نظر شرايط و موقعيت بسيار دور هستيد و من به ان نزديکترم.من حق خويش را ميطلبم شما ميان من و حقم مانع ميشويد و مرا از ان باز ميداريد."
در خطبه شقشقيه که از خطبه هاى معروف امام (ع) است,لياقت و شايستگى خويش را به رخ مردم کشيده و ميفرمايد:
" به خدا سوگند فرزند ابى قحافه (ابوبکر) خلافت را به سان پيراهن بر تن کرد در حالى که ميدانست آسياى خلافت بر محور وجود من ميگردد.از کوهسار وجود من سيل علوم سرازير ميشود و انديشه هيچکس بر قله انديشه من نميرسد.".
ايا اين جملات تند را ميتوان حمل بر رضايت ان حضرت نسبت به خلفا نمود؟ واگر مساله خلافت بايد از طريق مراجعه به افکار عمومى و يا بزرگان صحابه حل و فصل گردد,چگونه امام ميفرمايد:" واجمعو على منازعتى امرا هولى"
1- نهج البلاغه,خطبه 167،شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحديد,ج2, ص495 و ج 3 ص36 و ج9 ص305 و ج11 ص109؛الامامه و السياسه,ابن قتيبه, ج1 ص144
2- نهج البلاغه,صبحى صالح خطبه172 و خطبه3
ادامه در پست بعدى....
35 قدم تا غدير.....
اميرمومنان (ع) در اول خلافت به جهت اتمام حجت, براى احقاق حق خود آنقدر تلاش کرد که گفتند آن حضرت طمع به خلافت دارد و بعد که بنا بر مصلحت صبر پيشه نموده و سکوت اختيار کرد گفتند از خلفا راضى بوده است!!!! براى اينکه با آنها مخالفت نکرد و در برابر برنامه هاى آنها سکوت پيشه نمود.!!!!
در روز هاى سقيفه که ابوعبيده جراح به امام (ع) گفت: اى فرزند ابوطالب, چقدر به خلافت علاقه دارى و حريص هستى؟
امام(ع) فرمود:"به خدا سوگند شما از من به خلافت حريص تريد,در حالى که از نظر شرايط و موقعيت بسيار دور هستيد و من به ان نزديکترم.من حق خويش را ميطلبم شما ميان من و حقم مانع ميشويد و مرا از ان باز ميداريد."
در خطبه شقشقيه که از خطبه هاى معروف امام (ع) است,لياقت و شايستگى خويش را به رخ مردم کشيده و ميفرمايد:
" به خدا سوگند فرزند ابى قحافه (ابوبکر) خلافت را به سان پيراهن بر تن کرد در حالى که ميدانست آسياى خلافت بر محور وجود من ميگردد.از کوهسار وجود من سيل علوم سرازير ميشود و انديشه هيچکس بر قله انديشه من نميرسد.".
ايا اين جملات تند را ميتوان حمل بر رضايت ان حضرت نسبت به خلفا نمود؟ واگر مساله خلافت بايد از طريق مراجعه به افکار عمومى و يا بزرگان صحابه حل و فصل گردد,چگونه امام ميفرمايد:" واجمعو على منازعتى امرا هولى"
1- نهج البلاغه,خطبه 167،شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحديد,ج2, ص495 و ج 3 ص36 و ج9 ص305 و ج11 ص109؛الامامه و السياسه,ابن قتيبه, ج1 ص144
2- نهج البلاغه,صبحى صالح خطبه172 و خطبه3
ادامه در پست بعدى....
- ۴۲۵
- ۱۶ شهریور ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط