تاکویاکی توی قالبش گذاشتم منتظر پختش شدم غرغرهای آیاتو هم
تاکویاکی توی قالبش گذاشتم منتظر پختش شدم غرغرهای آیاتو هم با اعصابم بازی میکرد:پس این کی آماده میشه؟........توکا تو که سرورتو کشتی از گشنگی.......چرا اصلا بدمت کارلا شیل بخورنت؟خودم میخورمت؟.....مسمومون نکنی؟......عمر جاویدان منم جلوی دسپخت تو اشهدشُ میخونه.......آهای اهل خونه سرورتون مُرد......
ادامهی حرفش با مشت سوبار به دیوار نا تمام ماند
لوکا
با این کار آیاتو(شکمش)تمام نقش های منو لایتو بهم ریخت مجبوریم بزاریمش واسه پس فردا بهتر `کو` هم میاد سه تایی نقشمونو عملی میکنیم
صدای غرغر کردن آیاتو به هوا رفت
من_توکا خودشو تو چه دردسری انداخت
لایتو_سوال اینه.....
دستشو متفکرانه زیر چونش انداخت پرفسوری گفت:بودن یا نبودن مسئله این است
یکی آروم زدم به شونش خندهی ریزی کرد و مخاطب به من گفت:کمکش کنیم؟.......نمیکنیم؟
هر دو با هم گفتیم: نمیکنیم
وارد آشپزخونه شدیم آشپزخونه.......راسش........جنگله انگار.......انگار زلزله امده
آیاتو سوبارو یقهی همو گرفته بودن که با عطسهی از عمده رجی سکوت برای ثانیههای طولانی حکم فرما شد که آیاتو با لحنه بچه گانهای گفت:به جون تدیه کاناتو من بی تقصیرم
کاناتو به طرف آیاتو حمله ور شد ولی انگار رجی از توکا عصبی بود
#ماجراهای_عاشقان_شیطانی
ادامهی حرفش با مشت سوبار به دیوار نا تمام ماند
لوکا
با این کار آیاتو(شکمش)تمام نقش های منو لایتو بهم ریخت مجبوریم بزاریمش واسه پس فردا بهتر `کو` هم میاد سه تایی نقشمونو عملی میکنیم
صدای غرغر کردن آیاتو به هوا رفت
من_توکا خودشو تو چه دردسری انداخت
لایتو_سوال اینه.....
دستشو متفکرانه زیر چونش انداخت پرفسوری گفت:بودن یا نبودن مسئله این است
یکی آروم زدم به شونش خندهی ریزی کرد و مخاطب به من گفت:کمکش کنیم؟.......نمیکنیم؟
هر دو با هم گفتیم: نمیکنیم
وارد آشپزخونه شدیم آشپزخونه.......راسش........جنگله انگار.......انگار زلزله امده
آیاتو سوبارو یقهی همو گرفته بودن که با عطسهی از عمده رجی سکوت برای ثانیههای طولانی حکم فرما شد که آیاتو با لحنه بچه گانهای گفت:به جون تدیه کاناتو من بی تقصیرم
کاناتو به طرف آیاتو حمله ور شد ولی انگار رجی از توکا عصبی بود
#ماجراهای_عاشقان_شیطانی
۴.۶k
۰۳ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.