تو رفتی و چیزی توی من مرد که دیگه هیچوقت زنده نمیشه
تو رفتی… و چیزی توی من مُرد که دیگه هیچوقت زنده نمیشه.
رفتن تو، فقط رفتن نبود…
یه زخم عمیق بود، درست وسط زندگیم.
قلبم هنوزم با صدای در میلرزه…
هنوزم گاهی فکر میکنم یهو برمیگردی،
و من فقط نگات میکنم، همونطور که همیشه…
اما حالا نیستی.
و من موندم و خونهای که دیگه خونه نیست،
سکوتی که جای صدات نشسته،
و یه دنیا خاطره که هر روز توش زندگی میکنم.
دوست داشتن تو آسون نبود،
فراموش کردنت ناممکنه…
و من هنوز هر شب، توی تاریکی،
اسم تو رو صدا میکنم، همونطور که یه روز،
دستات رو تو دستم داشتم…
رفتن تو، فقط رفتن نبود…
یه زخم عمیق بود، درست وسط زندگیم.
قلبم هنوزم با صدای در میلرزه…
هنوزم گاهی فکر میکنم یهو برمیگردی،
و من فقط نگات میکنم، همونطور که همیشه…
اما حالا نیستی.
و من موندم و خونهای که دیگه خونه نیست،
سکوتی که جای صدات نشسته،
و یه دنیا خاطره که هر روز توش زندگی میکنم.
دوست داشتن تو آسون نبود،
فراموش کردنت ناممکنه…
و من هنوز هر شب، توی تاریکی،
اسم تو رو صدا میکنم، همونطور که یه روز،
دستات رو تو دستم داشتم…
- ۶.۰k
- ۲۳ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط