پارت ۲۵
#شوگا
تو سالن با بچه ها نشسته بودیم،۳۰ مین بعد جونگکوک اومد
×:ساعت خواب
¤:چیشد کایلارو راضی کردی؟
♡:اوهوم راضیش کردم،اونقدرام سخت نبود
□:واای اخجون
+:حالش چطوره؟
♡:خوبه الانم رفت دوش بگیره بیاد پیش ما
♤:پس حالش بهتره
☆:اخیش،بالاخره از اون اتاق میاد بیرون
♡:ارهگفتم بچهها نگرانتن،خب راستش حالش خیلیم گرفتس،اما وقتی گفتم کمپ کنار رودخونست یکم سرحال شد
♧:عالیه،اگه همه همکاری کنیم حالش بهتر از اینم میشه
○:فقط الان ک اومد طبیعی رفتار کنید ک معذب نشه
چن دقیقه بهد کایلا اومد،رنگ و روش یکم بهتر شده بود،خوشحالیو میشد از چشا و لبخند همه بخونی،مخصوصا کوکی و دخترا
◇:سلام،شبتون بخیر
دخترا رفتن ودبغلش کردن
+:خوش اومدی.
×:سلام اونی،بیا بشین
♧:خوش اومدی به جمعمون
♤:بالاخره جای خالیت پر شد
☆:خوشحالم ک اومدی پیشمون
◇:از همتون ممنونم💛😗
رفت و کنار کوکی نشست نامجون وجیمین رفتن کلی خوردنی اوردن و نشستن
نامجون کنار کایلا نشست
¤:اینادچیه سرکار خانم؟!دستت چرا زخمه
○:بله؟🤨این چ وضع دسته هاا؟
♡:بفرمایین جواب بدین خانم رزمی کار🙄
◇:خب..چیزه یکم عصبی بودم،مشت زدم ب دیوار
×:واای چه کار خوبی...تشویقش کنید...اینه چه کاری بود کردی تو دختر
□:ببین من یه روز ب عمرمم مونده باشه تورو ادم میکنم بعد میمیرم
♧:الان من چی بگم بهت؟🤦♀️
¤:الان من حق دارم کلمو بکوبم تو دیوار،این ۶ تا همینحوریش منو دق میدادن تو دیگه نکن،اخه این دستا چیع ک باهاش ب دیوارم مشت بزنی
☆:مگه ما سالن ورزش نداریم؛مگه کیسه بکس نداریم؟اصلا مگه دستکش نداریم.
◇:ععععع...بسه دیگه...دست خودمه ب شما چه...ریختین سر من بدبخت...میخواین بشینم وسط نفری یدونه هم بزنید
+:ن دیگه گناه داری
¤:اخه دستای تو ب این کوچولویی،دیگه مشتم بزنی ک میشکنه
◇:میخوای دردشو بچشی بفهمی اونم کوچولوعه یا نه؟...تازه اگه باد سرد بخوره به این زخما میسوزه انقدر حال میده
♧:واقعا دختر خطرناکی هستی کایلا
¤:بیا بزن ببینم چی میخواد بشه...فک نکنم احساس بشه اصن😂
◇:خودت خواستیاا؛اینو گفت و ی مشتی تو شکم نامجون زد ک تا چن دقه ساکت بود بعد ااخش رفت هوا
¤:ااای....خب بابا یواش...ااخ
◇شرمنده ولی اروم ترین مشتم بود
همه زدن زیر خنده،کلی بگو بخند کردیم و رفتیم خوابیدیم
ادامه پارت بعد🐺🖤
لایک کامنت🐺🖤
تو سالن با بچه ها نشسته بودیم،۳۰ مین بعد جونگکوک اومد
×:ساعت خواب
¤:چیشد کایلارو راضی کردی؟
♡:اوهوم راضیش کردم،اونقدرام سخت نبود
□:واای اخجون
+:حالش چطوره؟
♡:خوبه الانم رفت دوش بگیره بیاد پیش ما
♤:پس حالش بهتره
☆:اخیش،بالاخره از اون اتاق میاد بیرون
♡:ارهگفتم بچهها نگرانتن،خب راستش حالش خیلیم گرفتس،اما وقتی گفتم کمپ کنار رودخونست یکم سرحال شد
♧:عالیه،اگه همه همکاری کنیم حالش بهتر از اینم میشه
○:فقط الان ک اومد طبیعی رفتار کنید ک معذب نشه
چن دقیقه بهد کایلا اومد،رنگ و روش یکم بهتر شده بود،خوشحالیو میشد از چشا و لبخند همه بخونی،مخصوصا کوکی و دخترا
◇:سلام،شبتون بخیر
دخترا رفتن ودبغلش کردن
+:خوش اومدی.
×:سلام اونی،بیا بشین
♧:خوش اومدی به جمعمون
♤:بالاخره جای خالیت پر شد
☆:خوشحالم ک اومدی پیشمون
◇:از همتون ممنونم💛😗
رفت و کنار کوکی نشست نامجون وجیمین رفتن کلی خوردنی اوردن و نشستن
نامجون کنار کایلا نشست
¤:اینادچیه سرکار خانم؟!دستت چرا زخمه
○:بله؟🤨این چ وضع دسته هاا؟
♡:بفرمایین جواب بدین خانم رزمی کار🙄
◇:خب..چیزه یکم عصبی بودم،مشت زدم ب دیوار
×:واای چه کار خوبی...تشویقش کنید...اینه چه کاری بود کردی تو دختر
□:ببین من یه روز ب عمرمم مونده باشه تورو ادم میکنم بعد میمیرم
♧:الان من چی بگم بهت؟🤦♀️
¤:الان من حق دارم کلمو بکوبم تو دیوار،این ۶ تا همینحوریش منو دق میدادن تو دیگه نکن،اخه این دستا چیع ک باهاش ب دیوارم مشت بزنی
☆:مگه ما سالن ورزش نداریم؛مگه کیسه بکس نداریم؟اصلا مگه دستکش نداریم.
◇:ععععع...بسه دیگه...دست خودمه ب شما چه...ریختین سر من بدبخت...میخواین بشینم وسط نفری یدونه هم بزنید
+:ن دیگه گناه داری
¤:اخه دستای تو ب این کوچولویی،دیگه مشتم بزنی ک میشکنه
◇:میخوای دردشو بچشی بفهمی اونم کوچولوعه یا نه؟...تازه اگه باد سرد بخوره به این زخما میسوزه انقدر حال میده
♧:واقعا دختر خطرناکی هستی کایلا
¤:بیا بزن ببینم چی میخواد بشه...فک نکنم احساس بشه اصن😂
◇:خودت خواستیاا؛اینو گفت و ی مشتی تو شکم نامجون زد ک تا چن دقه ساکت بود بعد ااخش رفت هوا
¤:ااای....خب بابا یواش...ااخ
◇شرمنده ولی اروم ترین مشتم بود
همه زدن زیر خنده،کلی بگو بخند کردیم و رفتیم خوابیدیم
ادامه پارت بعد🐺🖤
لایک کامنت🐺🖤
- ۱۹.۵k
- ۲۸ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط