رمان زیباترین عشق پارت 5
شجاع:
من:اخه سیامک اگه بفهمه کله مون رو میکنه ها
سیامک:هههه منو چی فرض کردی؟ماهر تر از این حرفام
من:یادم باشه بع الناز خانم بگم داره باکی زندگی میکنه
سیامک:هرجور راحتی
من:راااستی با چی میخوای زنگ بزنی به حسین؟
با شماره خودت که میفهمه
سیامک:از این سیم کارت اعتباری ها دارم
من:اوووو راست بگو واسه چی خریدی
سیامک:باش زنگ میزدم به الناز
من:افرین بابا
سیامک:
میخواستیم حسین رو سر کار بزاریم زنگ زدم بش
با پنج تا بوق جواب داد
حسین:hello
من:الو؟
(من:پسره ی ..... حالا واسه من انگیلیسی حرف میزنه یه جوری حالتو بگیرم من)
حسین:سلام شما؟
من:ببخشید شما یه ماشین میخواستین درسته؟
حسین:هااا بله بله
من:خریداری؟
حسین:بله اقا
من:پولش زیاده
حسین:چقدر؟
من:حالا حضوری بت میگم
حسین:از کجا بفهمم که راست میگین؟
من:شماره حساب میدم پول بریز به راست و دروغش فکر نکن که به ضرر خودت تموم میشه
حسین:باشه اقا بدین
من:603799........
حسین:الان میریزم اقا
من:منتظرم
زنگیدم به شجاع
من:الو الو
شجاع:شیری یا روباه داداش؟
من:سیامک همیشه شیره
شجاع:بیا پایین
(حسین پول رو کارت به کارت کرد)
علی بیرو:
صبح تمرین داشتیم و من برای اولین بار تا نصفه شب بیدار بودم خوابم نمیبرد خیلی خوشحال بودم که برگشته بودم پرسپولیس تا اینکه صدای جیغ یه چیزی از طبقه بالا اومد دو متر پریدم هوا
داد زدم:چییییییییییی شد؟
همسرم داد زد علییییییییی علیییییی
من:دویدم بالا و دیدم از بینی پسرم خون میاد واااا بسم االله چی شده؟
میلاد:
مجبور بودم دلارام رو ببرم خونه رسیدیم جلوی درد ای واااای کلید یادم رفته بود نمیدونستم چیکار کنم اینقدر سعید رو لعنت کردم که نه بگین و نه بپرسین
میخواستیم تو ماشین بخوابیم از دلارام خونه زیادی رفته بود یه قرص گرفتم بش دادم خورد نمیتونست حرکت کنه رفتم از عقب بیارمش جلو من برم عقب بغل گرفتمش تا رفتم بیارمش سرم گیج رفت انگار یه چیزی اروم خورد بهم دلارام رو تو ماشین ول کردم و دویدم طرف اون فردی که چیزی زد تو سرم مطمئنم دار و دسته شایان و شقایق بودن
نتونستم بگیرمش و اومدم تو ماشین دلارام رو بردم جلو ای بابا از همه طرف واسه من میباره یه عالمه وسیله جلو بود برگردوندمش عقب تصمیم گرفتم هردو عقب بخوابیم
(اینکه چطوری خوابیدن رو کار نداشته باشین مستر جلالی فیلترم میکنه)
من:اخه سیامک اگه بفهمه کله مون رو میکنه ها
سیامک:هههه منو چی فرض کردی؟ماهر تر از این حرفام
من:یادم باشه بع الناز خانم بگم داره باکی زندگی میکنه
سیامک:هرجور راحتی
من:راااستی با چی میخوای زنگ بزنی به حسین؟
با شماره خودت که میفهمه
سیامک:از این سیم کارت اعتباری ها دارم
من:اوووو راست بگو واسه چی خریدی
سیامک:باش زنگ میزدم به الناز
من:افرین بابا
سیامک:
میخواستیم حسین رو سر کار بزاریم زنگ زدم بش
با پنج تا بوق جواب داد
حسین:hello
من:الو؟
(من:پسره ی ..... حالا واسه من انگیلیسی حرف میزنه یه جوری حالتو بگیرم من)
حسین:سلام شما؟
من:ببخشید شما یه ماشین میخواستین درسته؟
حسین:هااا بله بله
من:خریداری؟
حسین:بله اقا
من:پولش زیاده
حسین:چقدر؟
من:حالا حضوری بت میگم
حسین:از کجا بفهمم که راست میگین؟
من:شماره حساب میدم پول بریز به راست و دروغش فکر نکن که به ضرر خودت تموم میشه
حسین:باشه اقا بدین
من:603799........
حسین:الان میریزم اقا
من:منتظرم
زنگیدم به شجاع
من:الو الو
شجاع:شیری یا روباه داداش؟
من:سیامک همیشه شیره
شجاع:بیا پایین
(حسین پول رو کارت به کارت کرد)
علی بیرو:
صبح تمرین داشتیم و من برای اولین بار تا نصفه شب بیدار بودم خوابم نمیبرد خیلی خوشحال بودم که برگشته بودم پرسپولیس تا اینکه صدای جیغ یه چیزی از طبقه بالا اومد دو متر پریدم هوا
داد زدم:چییییییییییی شد؟
همسرم داد زد علییییییییی علیییییی
من:دویدم بالا و دیدم از بینی پسرم خون میاد واااا بسم االله چی شده؟
میلاد:
مجبور بودم دلارام رو ببرم خونه رسیدیم جلوی درد ای واااای کلید یادم رفته بود نمیدونستم چیکار کنم اینقدر سعید رو لعنت کردم که نه بگین و نه بپرسین
میخواستیم تو ماشین بخوابیم از دلارام خونه زیادی رفته بود یه قرص گرفتم بش دادم خورد نمیتونست حرکت کنه رفتم از عقب بیارمش جلو من برم عقب بغل گرفتمش تا رفتم بیارمش سرم گیج رفت انگار یه چیزی اروم خورد بهم دلارام رو تو ماشین ول کردم و دویدم طرف اون فردی که چیزی زد تو سرم مطمئنم دار و دسته شایان و شقایق بودن
نتونستم بگیرمش و اومدم تو ماشین دلارام رو بردم جلو ای بابا از همه طرف واسه من میباره یه عالمه وسیله جلو بود برگردوندمش عقب تصمیم گرفتم هردو عقب بخوابیم
(اینکه چطوری خوابیدن رو کار نداشته باشین مستر جلالی فیلترم میکنه)
۱۲.۳k
۰۸ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.