ـ.جنی؟
ـ.جنی؟
ویو جنی
منیجر داشت ازم عکس میگرفت
لیسا: اون مترجمی که مینگ یو استخدام کرد کجاست؟ خوده میتگ یوعم که نیومد
جنی: نگران نباش الان میاد
لیسا: اون کیه داره فرار میکنه
رومو برگردوندم
جنی: ا ت؟
لیسا: ا ت دیگه کیه
جنی: لیسا بیا بدو بیا اون همون مترجمه اس
با لیسا بدو بدو رفتیم سمت ا ت
یه جا وایستاده بود انگار نفس کم اورده بود
رفتیم طرفش
جنی: ا ت؟ حالت خوبه
ا ت: نه اصلا خوب نیستم
جنی: لیسا بیا بگیریمش ببریمش تو جت
لیسا: باشه
ویو ا ت
نفسم گرفته بود بردنم تو جت عجب جتی پرام برای یه بطری اب اورد
جنی: بیا اب*لبخند
ازش گرفتم
الان من چرا اینجام
جنی: چرا داشتی فرار میکردی
ا ت: نظره خودت چیه؟
جنی: عا فهمیدم
از جام بلند شدم که برم
دستم به داداشم برسه تیکه تیکش میکنم
لیسا: کجا داره میره
رفتم سمت پله ها که داداشم یهو اومد جلوم
مینگ یو: ببخشید دیر کردم یکم کار داشتم
ا ت: داداش این چه وضعشه اینجا چیکار میکنم
مینگ یو: خودت این کارو قبول کردی*لبخند
ا ت: من کی قبول کردم که با بلک پینک برم لاس وگاس؟
یه برگه بهم داد
مینگ یو: بیا قرارداد با امضا
ا ت: ولی تو بهم نگفتی
مینگ یو: وا خب مگه خودت چشم نداشتی بخونی؟
ا ت: دادشی*گریه الکی
مینگ یو: بهونه نمیتونی در بیاری نمیدونی فسخ قرارداد چقدر هزینه داره
مینگ یو: بعدشم یکمم با زن داداشت اشنا میشی
ا ت: جیمین!
مینگ یو: چی؟
ا ت: جیمینو خفه میکنم اون میدونستو بهم چیزی نگفت دوباره دست به یکی کردین گولم زدین
مینگ یو: جیمین از چیزی خبر نداره
پس چرا رفتارش عجیب بود؟
ولش
مینگ یو: خب میخوای حقوق بگیری یا قرار دادو فسخ کنی؟
ا ت: داداش تو میدونی به پول نیاز دارم عمدا ایتکارو کردی*غر الکی
ا ت: خیله خب باشه به زورم شده تحمل میکنم
مینگ یو: خوبه فقط درست رفتار کن
دست به سینه کردم
ا ت: قول نمیدم
مینگ یو: ا ت دیگه
ا ت: خیله خب
ا ت: ولی برگردم سئول ببین باهات چیکار میکنم
مینگ یو: باشه خدافظ*لبخند
بغلش کردم
ا ت: خدافظ
««««««
استرس داشتم هنوز بلند نشده بودیم رو مبله راحتی نشسته بودم قلبم انقدر تند تند میزد کم مونده بود از جا در بیاد
ا ت: خدایا لطفا کمکم کن *زیر اب
جنی اومد طرفم
جنی: ا ت حالت خوبه
ا ت: نه خوب نیستم
جنی: پس استرس داری نگران نباش فقط یه لحظه صبر کن
مخواد چیکار کنه؟
کولر بالا سرمو روشن کرد
جنی: یکم خنک میشی الانم برات یه ارام بخش میارم نگران نباش چیزی نمیشه*لبخند
ا ت: مـ.منون
رفت تا برام یه دمنوش بیاره
اونقدراهم که فکر میکردم بد نبود
..
جنی:...
ویو جنی
منیجر داشت ازم عکس میگرفت
لیسا: اون مترجمی که مینگ یو استخدام کرد کجاست؟ خوده میتگ یوعم که نیومد
جنی: نگران نباش الان میاد
لیسا: اون کیه داره فرار میکنه
رومو برگردوندم
جنی: ا ت؟
لیسا: ا ت دیگه کیه
جنی: لیسا بیا بدو بیا اون همون مترجمه اس
با لیسا بدو بدو رفتیم سمت ا ت
یه جا وایستاده بود انگار نفس کم اورده بود
رفتیم طرفش
جنی: ا ت؟ حالت خوبه
ا ت: نه اصلا خوب نیستم
جنی: لیسا بیا بگیریمش ببریمش تو جت
لیسا: باشه
ویو ا ت
نفسم گرفته بود بردنم تو جت عجب جتی پرام برای یه بطری اب اورد
جنی: بیا اب*لبخند
ازش گرفتم
الان من چرا اینجام
جنی: چرا داشتی فرار میکردی
ا ت: نظره خودت چیه؟
جنی: عا فهمیدم
از جام بلند شدم که برم
دستم به داداشم برسه تیکه تیکش میکنم
لیسا: کجا داره میره
رفتم سمت پله ها که داداشم یهو اومد جلوم
مینگ یو: ببخشید دیر کردم یکم کار داشتم
ا ت: داداش این چه وضعشه اینجا چیکار میکنم
مینگ یو: خودت این کارو قبول کردی*لبخند
ا ت: من کی قبول کردم که با بلک پینک برم لاس وگاس؟
یه برگه بهم داد
مینگ یو: بیا قرارداد با امضا
ا ت: ولی تو بهم نگفتی
مینگ یو: وا خب مگه خودت چشم نداشتی بخونی؟
ا ت: دادشی*گریه الکی
مینگ یو: بهونه نمیتونی در بیاری نمیدونی فسخ قرارداد چقدر هزینه داره
مینگ یو: بعدشم یکمم با زن داداشت اشنا میشی
ا ت: جیمین!
مینگ یو: چی؟
ا ت: جیمینو خفه میکنم اون میدونستو بهم چیزی نگفت دوباره دست به یکی کردین گولم زدین
مینگ یو: جیمین از چیزی خبر نداره
پس چرا رفتارش عجیب بود؟
ولش
مینگ یو: خب میخوای حقوق بگیری یا قرار دادو فسخ کنی؟
ا ت: داداش تو میدونی به پول نیاز دارم عمدا ایتکارو کردی*غر الکی
ا ت: خیله خب باشه به زورم شده تحمل میکنم
مینگ یو: خوبه فقط درست رفتار کن
دست به سینه کردم
ا ت: قول نمیدم
مینگ یو: ا ت دیگه
ا ت: خیله خب
ا ت: ولی برگردم سئول ببین باهات چیکار میکنم
مینگ یو: باشه خدافظ*لبخند
بغلش کردم
ا ت: خدافظ
««««««
استرس داشتم هنوز بلند نشده بودیم رو مبله راحتی نشسته بودم قلبم انقدر تند تند میزد کم مونده بود از جا در بیاد
ا ت: خدایا لطفا کمکم کن *زیر اب
جنی اومد طرفم
جنی: ا ت حالت خوبه
ا ت: نه خوب نیستم
جنی: پس استرس داری نگران نباش فقط یه لحظه صبر کن
مخواد چیکار کنه؟
کولر بالا سرمو روشن کرد
جنی: یکم خنک میشی الانم برات یه ارام بخش میارم نگران نباش چیزی نمیشه*لبخند
ا ت: مـ.منون
رفت تا برام یه دمنوش بیاره
اونقدراهم که فکر میکردم بد نبود
..
جنی:...
۱۱.۳k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.